حالا من رهسپار جاده ای هستم رو به مرز رویاهایی که دیگه محال و دست نیافتنی نیستن. جاده ای که می خواد منو با پاهای تاول زده م، منو با قلب خسته و بی تابم و منو با یک دنیا امید و خواهش به دست های مشتاق اون برسونه که قراره همه عمر یار و همدمم باشه. کسی پشت سرم آب نریخت. چون من خیال برگشتن نداشتم. راهی که می رفتم منو به آخرین مقصد زندگیم می رسوند. مقصدی که میعادگاه عشق پاک من و اونه! من برنمی گشتم. رفتن و رسیدن کار من بود. برنمی گردم چون سرنوشت من همینه.
سلام لطفا محبت کنید پی وی اف جلد دو رو بزارید ممنونم
لطفا پی دی اف جلد دوم رمان کسی پشت سرم آب نریخت بزارین
آره لطف کنید بزارید خواهش