کتاب مجموعه شش کلاغ

Six of Crows
(2 جلدی، با قاب)
کد کتاب : 38204
مترجم :
شابک : 978-6001883224
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1116
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---
تعداد جلد : 2

از پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز

معرفی کتاب مجموعه شش کلاغ اثر لی باردوگو

کتاب مجموعه شش کلاغ (2 جلدی، با قاب) یک رمان فانتزی است که توسط نویسنده آمریکایی لی باردوگو نوشته شده و توسط هنری هولت در سال 2015 منتشر شده است. این اثر داستانی داستان یک خدمه دزد را دنبال می کند. داستان در شهر کتردام ، با الهام از آزادی آمستردام در دوران جمهوری هلند ، اتفاق می افتد. داستان از دیدگاه شخص سوم از هفت شخصیت مختلف روایت می شود.

در کتردام ، پایتخت کشور جزیره کرچ ، هودمن از اعضای شورا یک داروی تازه یافته شده را روی فردی آزمایش می کند. این دارو توانایی های او را بیش از حد انتظار افزایش می دهد و به او اجازه می دهد ذهن انسان را به راحتی کنترل و دستکاری کند. او پس از فلج کردن هوئد و تعدادی از نگهبانان فرار می کند ، اما چند روز بعد مرده پیدا می شود....

لی باردگو نویسنده پرفروش رمان های فانتزی نیویورک تایمزاست. داستانهای کوتاه او را می توان در گلچینهای متعددی از جمله بهترین داستانهای علمی تخیلی و فانتزی آمریکایی یافت.

کتاب مجموعه شش کلاغ

لی باردوگو
لی باردوگو، زاده ی 6 آپریل 1975، نویسنده ای آمریکایی است. باردوگو در اورشلیم به دنیا آمد و در لس آنجلس بزرگ شد. او در سال 1997 در رشته ی زبان انگلیسی از دانشگاه ییل فارغ التحصیل شد و قبل از انتشار اولین رمانش، در شغل هایی همچون روزنامه نگاری، گریم و جلوه های ویژه فعالیت داشت. باردوگو اولین رمان خود را در سال 2012 به چاپ رساند.
قسمت هایی از کتاب مجموعه شش کلاغ (لذت متن)
نگهبان ها به سمت تازه واردین آتش گشودند. تایدمیکرها ناپدید شدند و بعد دوباره پشت سر سربازها ظاهر شدند و دست هایشان را بالا بردند. نگهبان ها جیغ کشیدند و تفنگ هایشان را به زمین انداختند. هاله ی قرمزرنگی آهسته دورتا دورشان شکل گرفت. درحالی که نگهبان ها جیغ می کشیدند و به نظر می رسید پوستشان در حال چسبیدن به استخوان هایشان است، هاله ی قرمز پررنگ تر شد. جسپر که حالت تهوع گرفته بود، گفت: «خونشونه. خداجون، تایدمیکرها دارن خونشونو می کشن بیرون.» خون بدنشان کاملا درحال تخلیه بود. خون در اشکال مبهم انسانی حوضچه ی شناوری را در هوا تشکیل داد، سایه های لزجی که در هوا معلق ماندند و مانند نارسنگ قرمز و خیس بودند و بعد همزمان با سقوط نگهبان ها روی زمین، با شالاپ بلندی روی زمین پخش شدند. پوست شل شده ی نگهبان ها به نحو ناخوشایندی از بدن های خشکشان آویزان مانده بود. جسپر آهسته گفت: «از پله ها برو بالا. باید از اینجا بریم بیرون.» ولی دیگر دیر شده بود. زن تایدمیکر ناپدید شد و لحظه ای بعد از بالای پله ها سردرآورد. دست هایش را به نرده ها گرفت و با انداختن وزنش روی آنها پوتین هایش را روی سینه ی ویلن گذاشت و با یک لگد محکم او را از پشت روی جسپر انداخت. هر دو غلت زنان روی زمین سنگی حیاط افتادند.