پنجم مارس 1973، دیوید بعد از انجام کارهای خانه و کتک خوردن از مادرش به مدرسه میرود. در مدرسه پرستار کبودی های او را معاینه و دلیل آنها را می پرسد. دیوید همان طور که مادر به او یاد داده است، درباره ی علت کبودی ها دروغ میگوید. او نمی خواهد مدیر مدرسه مثل دفعه ی قبل به مادرش زنگ بزند و برای او در خانه بیش از این دردسر ایجاد کند. اما این بار مسئولین مدرسه برای او ناهار گرفته و او را با مأمور پلیسی همراه میسازند. دیوید می ترسد به خاطر دزدی از غذای همکلاسی هایش دستگیر شده باشد. چون مادر به او غذا نمیدهد و او برای رفع گرسنگی اغلب غذا میدزدد. اما مأمور پلیس به مادر او زنگ زده و می گوید از این به بعد دیوید تحت تکلف اداره ی حمایت از خردسالان «سان ماتئو» قرار خواهد گرفت و به خانه بازنخواهد گشت. او از امروز آزاد است.
کتاب کودکی به نام «این»