1. خانه
  2. /
  3. کتاب سگ ها و آدم ها

کتاب سگ ها و آدم ها

نویسنده: فرشته مولوی
3.6 از 1 رأی

کتاب سگ ها و آدم ها

Dogs and people
انتشارات: ققنوس
ناموجود
120000
درباره فرشته مولوی
درباره فرشته مولوی
فرشته مولوی (زادهٔ ۲۸ شهریور ۱۳۳۲ در تهران) نویسنده، مترجم، پژوهشگر و روزنامه‌نگار ایرانی است. فرشته مولوی در ۲۸ شهریور ۱۳۳۲ در تهران متولد شد. از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۷۷ در کتابخانه ملی سرگرم کار پژوهشی بود. در سال ۱۳۷۷ به کانادا مهاجرت کرد و اکنون در تورنتو زندگی می‌کند. از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ در «کتابخانهٔ استرلینگ» دانشگاه ییل، ایالات متحدهٔ آمریکا، به‌عنوان کتاب‌شناس و کتاب‌دارِ فارسی، برای بخش خاورمیانهٔ کتابخانهٔ مرکزی آن دانشگاه مجموعه‌سازی می‌کرد و به استادان و دانشجویان خدمات پژوهشی می‌داد. سپس به تورنتو بازگشت و چند سال در این شهر به تدریس ادبیات و زبان پرداخت. مولوی چند سال در دانشگاه تورنتو و دانشگاه یورک و کالج سنکا به تدریس زبان و ادبیات فارسی و جستارنویسی اشتغال داشت. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه مقالات زیادی در روزنامه‌ها و مجله‌های ایران و خارج از کشور نوشته‌است و چندین داستان کوتاه به زبان انگلیسی نیز از او منتشر شده‌است. وی همچنین نویسندهٔ میهمان در کالج مسی و کالج براون در تورنتو بوده‌است. چند سال نیز برنامه‌ای فرهنگی به نام «کتاب ماه تهرانتو» به راه انداخت که دستاوردش نقد و بررسی بیست کتاب برجستهٔ فارسی از سوی صاحب‌نظران سرشناس بوده‌است.
فرشته مولوی چهار رمان، چند مجموعه‌داستان، دو مجموعه جستار، یک کتابشناسی، و چند کتاب ترجمه منتشر کرده‌است. رمان دو پردهٔ فصل (۱۳۸۸) او لوح تقدیر «مهرگان ادب» را دریافت کرده‌است. نوشته‌های گوناگون او در رسانه‌های بیرون از ایران و داخل ایران درآمده و بعضی داستان‌ها و جستارهای او در جُنگ‌ها و گاهنامه‌های انگلیسی منتشر شده‌است.

قسمت هایی از کتاب سگ ها و آدم ها

پابرهنه به ایوان می روم تا آسمان را نگاه کنم. عصر جمعه است. تنها و بی حوصله و چشم به راهم. دوردست، در حاشیه افق، ابر پاره های کوچک، برگ برگ، کنار هم ردیف شده اند. به پر غاز می مانند: باریک و نرم و سفید. به این ها امید باران نیست. دل آسمان اما از موج موج ابر روشن بر هم افتاده سنگین است. چین های دامن عروس را می مانند. لابلای چین ها پر از فرشته های ریز و درشت سفیدپوش است. چهره شان، تنشان، بالشان، و خرمن مویشان با سایه روشن های رنگ به رنگ نمایان می شود. این ها بارانی اند؛ بلور می شوند و پاش پاش می ریزند. صبح با باد سحری باران آمد. خاک باغچه کنار ایوان نمناک است. سنگ فرش کف حیاط پاک و جلا خورده است. شاخ و برگ درخت نارنج هنوز تر است. پاییز است و باد که نرم می گذرد، دست خنکش را بر پوست من و تن درخت می کشد. نفسی بلند می کشم. بوی نم خاک را دوست دارم اما، دلم هوای بوی بهارنارنج دارد. درخت نارنج من هفت بهار داده است. بهار اولش، بهار عروسی زهراجان بود. زهراجان که می آمد، مادر چشم غره می رفت. می گفت زهرا جان دستش کج است. می گفت تخم مرغ دزد شتر دزد می شود. می گفت نهال را تا نهال است، اگر راست نکنند، تا آخر کج می ماند. زیاد می گفت. نمی شنیدم. زهراجان بلبل زبان بود و خنده رو.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب سگ ها و آدم ها" ثبت می‌کند