کتاب ماه مهر را به خاطر بسپار

Remember the month of October
کد کتاب : 40699
شابک : 978-6008211273
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1398
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ماه مهر را به خاطر بسپار اثر شهریار زمانی

روزی روزبه برای خواستگاری خواهر میرآقا که ناهید نام دارد به منزل آن ها می رود و میرآقا را با این کار به شدت خشمگین می کند. از طرفی میرآقا نیز دلباخته ی دختری به نام ژیلا شده، اما ژیلا سودای فرد دیگری را در سر می پروراند. او به پسر جوانی علاقه دارد که صاحب عکس برگزیده ی دانشجویان سال اولی دانشگاه است. ژیلا در حاشیه ی عکس او با دست خطی زیبا نوشته بود: «افسون آهوان. آهوان ای آهوان دشت ها / گاه اگر در معبر گلگشت ها... خواب آن بی خواب را یاد آورید /مرگ در مرداب را یاد آورید.»
داستان کتاب ماه مهر را به خاطر بسپار دارای پنج راوی است که شما را با شکل گیری جامعه ایرانی در صد سال گذشته آشنا می کنند. قهرمانان این داستان از دو خانواده بازاری تهرانی هستند و بخش عمده ای از روایت آن در جنگل های جاجرود، بخشی در تهران، خیابان ها، ساختمان پلاسکو و ... روایت می شود و مدرن شدن تهران را به تصویر می کشد.

کتاب ماه مهر را به خاطر بسپار

شهریار زمانی
شهریار زمانی نویسندگی را از دفتر نشر فرهنگ اسلامی با انتشار کتاب «ماجرای معنویت در دوران جدید» در حوزۀ غرب‌شناسی آغاز کرد. سپس با توجه به اهمیت داستان در عصر کنونی، رو به نگارش رمان آورد و با توجه به تجربه حضور در جبهه، رمان‌های «زنی بدون کیف دستی» و «هیرو» را در حوزۀ دفاع مقدس نگاشت. کتاب «هیرو» برگزیدۀ پنجمین جشنوارۀ قلم ارتش شد. زمانی در ادامه با توجه به علاقه‌ای که به مضمون انقلاب اسلامی داشت در این حوزه هم کتاب‌های &laqu...
دسته بندی های کتاب ماه مهر را به خاطر بسپار
قسمت هایی از کتاب ماه مهر را به خاطر بسپار (لذت متن)
در چلوکبابی شیوا پشت یک میز چهار نفره رو در روی استوار حیدری نشسته ام. دست و دلم به غذاخوردن نمی رود و دارم با کباب زعفرانی و برنج طارم بازی می کنم. دیشب پلک روی هم نگذاشتم. تا صبح توی بیمارستان هزار تختخوابی راه رفتم و بر سر و سینه زدم.

نصف شبی که میرآقا به هوش آمد حالم کمی بهتر شد. تا مرز سکته رفته بودم. دکترها بیشتر نگران من بودند. زیر سرم بودم که سروان نعمتی رئیس پاسگاه جاجرود تماس گرفت و گفت: «صبح زود توی مغازه باش که کار بسیار مهمی باهات داریم.» پای تیر و تیراندازی و خون و خون ریزی که به میان بیاید خود به خود پای پلیس هم وسط می آید؛ ولی فکر نمی کردم به این زودی دست به کار بشوند.

موضوع خیلی بودار و مشکوک است. برای شکایت از ضاربان می خواهم عریضه تنظیم بکنم. مأمور دولت هم که باشند حق ندارند بیخودی شلیک بکنند. پدرشان را درمی آورم. روزبه مهاجمان را می تواند شناسایی بکند. از رئیس کلانتری 103، که برای تهیه ی گزارش به بیمارستان آمده بود، درباره ی دستگیری ضاربان سوال کردم. جواب درست و سرراستی نداد.