گوشه چشمم می سوخت. دندان عقلم تیر می کشید، دوربین ها فلاش می زدند، دیافراگم ها از پا نمی افتادند، ناله ها و نعره های نادر در خیابان ریتم نمایش را تندتر کرده بود. من بر صندلی الکتریکی دستبند خورده بودم و این کمدی صامت را تماشا می کردم.