فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش/ گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربای همه آن نیست که عاشق بکشند/ خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل/ زین تغابن که خزف مشکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود/ این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که از کوچهٔ معشوقهٔ ما میگذری/ بر حذر باش که سر می شکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله همره اوست/ هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل/ جانب عشق عزیز است فرو مگذارش صوفی سر خوش از این دست که کج کرد کلاه/ به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به دیدار تو خو گر شده بود/ ناز پرورد وصال است مجو آزارش از بالای عینک ظریفش نگاه با نمکی کرد،مثل عادت همیشگی اش آبرو های نازکش رو کشید بالا وبا پشت چشم نازک کردن عشوه باری انگشتش و لای کتاب گذاشت تا صفحه رو گم نکند.خنده ام گرفت،بعد این همه سال هنوز هیچ تغییری نکرده بود.هنوز همون پانی شر و شیطون سابق بود که با دیدنش همه غم و غصه ها فراموش میشد. گفتم:خوب استاد،نتیجه؟ عرضم به حضور مبارک که شاعر میگه کرم از خود درخته! قری به سر و گردنش داد و همانطور که بشکن میزدخواند: این همه ناز و ادا کی میره این همه راه غش غش خندیدم و گفتم:تا کور شود هر آنکه نتواند دید. چشماشو گرد کرد و همانطور با غیض جواب داد: بله دیگه ناز کش داری ناز کن نداری بفرما پاهات و دراز کن.تا وقتی دور،دور شماست وضع همینه.بفرما خواجه هم همین و میگه.دوباره کتاب و باز کرد و بیت آخر و خوند: دل حافظ که به دیدار تو خو گر شده بود ناز پرورد وصال است مجو آزارش این بار کتاب را کامل بست و عینکش را هم از چشمش در آورد. بی حوصله گفتم:حالا که چی ؟از سن ناز کردن منخیلی وقته که گذشته؛یک؛دو اینکه اصلا من و پندار هیچ کدوم اهل...... با لحن شیطنت آمیزی گفت:حالا کی حرفی از پندار زد؟ پرسش گر نگاهش کردم که گفت:پندار به دردتو نمیخوره،منظور من نوژن بود. چیزی ته دلم تکان خورد.درست مثل همان روزها.نهایت سعی ام را کردم که به رویم نیاورم.با لودگی جواب دادم: -داداشت میدونه که داری پیش من براش میزنی ؟ نگاهش رنگ جدیّت گرفت: ببین هستی ،من خوب فکر کردم.تو و نوژن قسمتتون اینه.تا کی میخواهین خودتون رو گول بزنین..... حرفشو بریدم و گفتم: -این قصه ها رو برو برای رئیس عزیزت بگو. -نه برای تو میگم چون می بینم هنوز هم بچه ای.خیلی خری،هستی . -آره راست میگی ولی بهای خریت هام رو هم دادم.تو...تو چه میدونی به سر من چی اومده؟تو و اون نوژن فقط...فقط...