کتاب غزال

Ghazaal
کد کتاب : 23219
شابک : 978-9647543395
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 679
سال انتشار شمسی : 1403
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 24
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب غزال اثر طیبه امیر جهادی

رمان غزال داستان دختری زیبا به نام غزال هست که با سها که به تازگی همکلاسی او شده بنای دوستی می‌گذارد، در روز تولد سها دو خانواده نیز باهم آشنا و دوستی به خانواده ها هم سرایت می‌کند، تا این که برادر سها به ایران بر میگردد. دیدار او و غزال ماجراهایی را رغم می زند که سرنوشت هر دوی آنها را عوض می کند.
در بخشی از کتاب آمده است:
" سها از جمع بچه ها جدا شد و آمد و گفت: شما دوتا اینجا چی کار می کنید، امروز همش نشستین … بهناز کنفرانس مطبوعاتی تشکیل دادیم. الساعه خدمت می رسیم … بعد از کلی ورجه وورجه کردن سهند ضبط را خاموش کرد که صدای اعتراض همگی بلند شد. بنفشه گفت : داشتیم لذت می بردیم. سهند فکر کنم نوبت ما جوونا باشه
زیبا خوبه از اول این وسط مانور می دادی . سهند این با همش فرق داره، لطفا چند لحظه همگی بشینید . سهند ضبط را دوباره روشن کرد و به طرف من آمد . خوب حالا چی کار کنیم؟ بچه ها به سهند پیشنهاد کردند که جوک بگوید. من هم بلند شدم و رفتم پیش دخترای دیگه و شروع کردیم با هم صحبت کردن.
در همین موقع صدای خنده پسرها بلند شده بود و همه داشتند می خندیدند سهند گفت دیگه جک گفتن بسه سپهر سهند جون حتی اگه من بخوام بازم جوک بگی دیگه نمی گی، آخه همه داشتند می خندیدند . سهند چون جشن تولد شماست به ناچار قبول می کنم . یلشار آفرین پسر خوب، باریکلا . همه خندیند و بابا گفت:
باریکلا به این پسر گلم این دفعه همه داشتند با هم شوخی می کردند و میخندیدند … سپهر به خنده به سهند گفت: جای بعضیا خالی !! سهند در جواب گفت: نگو خجالت می کشم آخی چقدر این بچه خجالتیه!! بمیرم الهی … سپهر گفت: بچه ها خوش می گذره؟ ! سهندژستی گرفت و گفت: البته، چرا که نه؟ به تو یکی که خیلی خوش می گذره، چون دائم داری می خندی."

کتاب غزال

قسمت هایی از کتاب غزال (لذت متن)
در آخرین لحضات غروب دومین شب باییزی وقتی بابا ماشین رو پارکینک نگاه می داشت از فرط خستکی فقط کیفم را برداشتم و به طرف اسانسور رفتم و منتظر بقیه نشدم که صدای اعتراض ساناز بلند شد: ای خانوم! ما که حمالت نیستیم. حرکت اسانسور مجال بگو مگو را نداد. به سختی توانستم قفل حفاظ را باز کنم. وقتی به داخل رفتم به سرعت لباس راحتی تنم کردم و روی تخت ولو شدم. صبح با نوازش مادرم از خواب بیدار شدم...