از چشمی نگاه کردم ، طناز پشت در بود . در را باز کردم و گفتم :
به به عروس خانم از این طرفا . طناز رو بغل کردم و به خودم فشردمش ، دیروز دیده بودمش ، اما دلم براش تنگ شده بود .
فقط به به عروس خانم ، این رسمشه طنین خانم . طناز از آغوشم بیرون آمد و گفت :
احسان تو چقدر حسودی . خندیدم و دست احسان را فشردم و گفتم :
به به آقا داماد حسود .
به به ، به جمالتون خواهر خانم .