جلوی پنجره ایستادم و به خونه ویلایی روبرو خیره شدم.یک ماه دیپلم گرفتم و به این خونخجدید نقل مکان کردیم .آپارنمان ما طبقه ششم یک ساختمان هشت طبقه اس، توی یک خیابون که خلوتش با اتومبیل های گریزان از ترافیک در هم می شکنه.یک ماه من ن عاشق پنجره اتاقم شدم که به روی این ویلای زیبا باز می شه ،تنها مدرک حضور سکنهدر آن تویوتا لندکروز مشکی پارک شده داخلش هست.
عشق یه طرف است دیگه.. قشنگ بود ، ولی نه خیلی قشنگ ؛ رمانهای بهتری خوندم
کتاب بسیار زیبایی هست من خوندمش خیلی قشنگ بود با این که واقعا بعضی قسمت هاش دردناک بود🙂