چرا در رو قفل کردی؟
باخونسردی بی سابقه ای شروع به گشودن دکمه های پیراهنش کرد . حس کرد الان است که ازوحشت پس بیفتد . با صدای لرزانی که ترس در آن موج میزد گفت :
- چرا داری دکمه های لباست روباز میکنی ؟
کیان که پیراهنش را درآورد به سمت کمد لباس رفت .
- میخوام لباسمو عوض کنم . ازنظر تو اشکالی داره ؟
- مگه نمیخوای بری خونه ؟
- نه قراره امشب اینجا پیشت بمونم .