کتاب آخرین بار

Akharin Bar
داستان های برگزیده ی سومین دوره ی جایزه ی ارغوان
کد کتاب : 41974
شابک : 978-9642134885
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 103
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 22 اردیبهشت

معرفی کتاب آخرین بار اثر اوژن حقیقی

"آخرین بار" از "اوژن حقیقی" مجموعه ای است از "داستان های برگزیده ی سومین دوره ی جایزه ی ارغوان" که ده داستان برگزیده و درخشان، به ترتیب بر حسب رتبه ی اکتسابی، در آن به انتشار رسیده اند. این اثر صد و چهار صفحه ای که به همت "اوژن حقیقی" و با همکاری نشر مرکز به عرصه ی چاپ رسیده، در بردارنده ی داستان هایی است که همگی با موضوعیت "آخرین بار" به رشته ی تحریر درآمده اند. در واقع این عنوان که موضوع اعلام شده برای سومین دوره ی جایزه ی ارغوان بود، منجر به آفرینش داستان های کوتاه و جذابی شد که با وجود مشترک بودن موضوع، هر کدام دارای سبک، شخصیت پردازی و فضاسازی منحصر به فرد و متمایزی هستند. این زمینه ی مشترک و در عین حال تنوع قلم سبب شده تا "آخرین بار" به یک مجموعه ی خواندنی و گیرا تبدیل شود که در بستری از داستان پردازی معاصر، دغدغه ی نویسندگان را به زیبایی هرچه تمام تر نمایان گر می باشد.
از جمله داستان هایی که در مجموعه ی "آخرین بار" به همت "اوژن حقیقی" گردآوری شده می توان به "نجیب" از "منوچهر زارع"، "رئال 3-یوونتوس 1" از "مرضیه مازیار"، "سیا - نور" از "احسان منصف خوش حساب"، "صدایی که هم اکنون می شنوید" از "زینب ذوالفقاری"، "بتن روی گونه هایم خشک شده" از "مانا خسروشاهی"، "ترافیک در مسیر جنوب به شمال سنگین است" از "محمدصادق افشاری"، "وقت ملاقات" از "ندا جبرئیلی"، "پس از بودنت" از "مهدی وحید دستجردی"، "ما فحش بلدیم، محبت را بیشتر" از "محمد فینی زاد بیدگلی" و "مزه ی خاک" از "هدی اربابون" اشاره کرد.

کتاب آخرین بار

اوژن حقیقی
اوژن حقيقي متولد سال 1361، نویسنده ودبیر جایزه ارغوان می باشد.
قسمت هایی از کتاب آخرین بار (لذت متن)
چشمهایش چنان غمگین بود که اگر روزی از من بپرسند غم چطور خود را نشان می دهد می گویم در چشم های اسبم. از دور ماشینی به کندی از کنار ساحل می آمد و ماسه ها را پراکنده می کرد. سوز سردی به صورتم میخورد. چند نفر نزدیک دریا جایی که موج ها آخرین رمق دستشان را به ماسه ها می زنند و برمی گردند، دور آتش جمع شده بودند و آواز می خواندند. صدای امواج دریا آنقدر بلند بود که تمام صداهای دیگر را در خود غرق کرده بود. طوری که حتی اگر تیری از تفنگ در می شد کسی تشخیص نمی داد. همه ماهیگیر ها دنبال صید آن روزشان بودند. ماموران نجات غریق منتظر پیدا کردن آن جنازه بودند تا مژدگانی بگیرند. همه مسافر ها تا جایی که می توانستند از منو اسبم دور می شدند. همه منتظر بودند با خیال راحت روی ساحل قدم بزنند بی آنکه بدانند چه طوفانی در راه است.