کتاب هفت ناخدا

Seven Captains
هشت داستان
کد کتاب : 42929
شابک : 978-9642134878
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 135
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب هفت ناخدا اثر شهریار مندنی پور

"هفت ناخدا" اثری است از "شهریار مندنی پور" که علاوه بر اثری به همین نام، عناوین "بانوی باغ"، "مینا"، "دستور فارسی مرگ"، "خودکشی نهنگ"، "نجوای سربازان"، "رویین تنی" و "گندمزار پاییزی" را نیز در بردارد. مورد آخر اثری است که در آن چرایی نویسنده شدن وی و مسیر آن را برای خواننده، با زبانی که مخصوص خود نویسنده است، بازگو می کند. "شهریار مندنی پور" که در سال های نویسندگی اش، همواره قلم فعال و خلاقانه ای داشته، هرگز از آفرینش داستان هایی که کلام ویژه ای را با زبانی ویژه تر به مخاطب منتقل می کنند، دست نکشیده است.
"هفت ناخدا" تلاش دیگری در همین راستاست که قلم شیوای "شهریار مندنی پور" را به خواننده می نمایاند و صدای رسای اندیشه ی او، از سطر سطر این داستان ها به گوش می رسد. یکی از مهم ترین عناصری که نویسنده در داستان های "هفت ناخدا" به کار گرفته، استفاده ی فعالانه از عنصر خشونت است. خشونت در جای جای قصه ها، حتی در آن عاشقانه ترین قصه ی "هفت ناخدا" هم دیده می شود. منتها "شهریار مندنی پور" چنان این خشونت را در بافت قصه، با مهارت جاسازی کرده، که وجودش ذوق را خدشه دار نمی کند و مثل یک پدیده ی طبیعی نظیر موجی در آب رودخانه، در پس زمینه ی قصه جریان دارد. این خشونت گاه با سنگسار شدن یک زن همراه است، گاه در قامت اسارت بر هیکل سرباز عراقی سایه می اندازد و گاهی هم مدیری بی رحم را زنده به گور می کند. در اکثر قصه های این مجموعه، بیشتر افراد، سمت خشونت ایستاده اند و اگر کسی هم با این وضع مخالفتی کند، اقلیت واقع می شود.

کتاب هفت ناخدا

شهریار مندنی پور
شهیار مندنی‌پور در ۲۶ بهمن ۱۳۳۵ در شیراز به دنیا آمد. نخستین مجموعه داستان او به نام سایه‌های غار در سال ۱۳۶۸ منتشر شد. او مدت‌ها سردبیر هفته‌نامهٔ توقیف‌شدهٔ عصر پنجشنبه بود و هم‌اکنون در آمریکا به سر می‌برد. او از مهم‌ترین نویسندگان نسل سوم داستان‌نویسی ایرانی محسوب می‌شود که داستان‌هایش به لحاظ فرم و زبان از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. وی در دانشگاه‌های هاروارد و بوستون کالج و تافتس تدریس کرده‌است.
قسمت هایی از کتاب هفت ناخدا (لذت متن)
من، توی سرم، توی دلم حالا دیگر فقط جهنم دارم. فکرم دیگر هیچ جا نمی رود. نه به خانه، نه به دوست ها، یا آینده ام. من اگر از این جنگ جان درببرم، کجا بروم؟ با چه دلی می توانم مثل بقیه برگردم سر زندگی معمولی، کار، دل بستن به کسی، بچه، آسایش.. من محال است بتوانم زیر این همه سنگینی جنازه ی بچه ها کمر صاف کنم.

هفت ناخدا دیگه اون محل قاچاقچی یا نیس. هرچی تو خاطرت هس، بریز دورا خیلی عوض شده. همه ی اون کومه خشتی ها ر کوفتن زمین، خونه های مهندسی ساز ساختن. همین روزا، میدون بلکه کوچه هاش ر آسفالت می کنن. حالا وسط میدون، جخ همون جا که کوکب افتاد زمین، دارن باغچه بندی می کنن، درخت گل ابریشمی. بنفشه می کارن، زمسونا گل می کنه اندازه ی کف دس