کتاب دیوان سومنات

Divan Sumnat
کد کتاب : 10207
شابک : 9789643053956
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 122
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب دیوان سومنات اثر ابوتراب خسروی

"دیوان سومنات" یک مجموعه از داستان های کوتاه نوشته شده به قلم "ابوتراب خسروی" است که نام آن از آخرین داستان این مجموعه ی دوازده قصه ای برگرفته شده است. دیگر قصه های این کتاب عبارت اند از "حرکت زیبا و آسان"، "و من زنی بودم به نام لیلا که زیبا بود"، "یعقوب، یعقوب"، "پلکان"، "صورت بند"، "ردپای مرد کهربایی"، "حضور"، "تربیع پیکر"، "مینیاتورها"، "مرثیه برای ژاله و قاتلش" و "پاهای ابریشمی" که هر کدام داستانی خیره کننده و درخشان را پیش روی خواننده قرار می دهند.
سبک روایتی که "ابوتراب خسروی" در همه ی داستان های مجموعه ی "دیوان سومنات" به کار گرفته غیرخطی بوده و او مرتبا خواننده را میان گذشته و حال، در رفت و برگشت و تعلیق نگه می دارد. در برخی از داستان ها هم شیوه ی روایت همچون حرکت روی یک دایره است. در هر صورت آنچه ویژگی اصلی و تعیین کننده ی این اثر جذاب به شمار می رود، استفاده از تعلیق است که به دست این تعلیق، شکست های زمانی و به واسطه ی این شکست های زمانی، جذابیت ادبی پدید آمده است. نویسنده داستان ها را در بستری از عناصر فرهنگی و سنتی به نگارش درآورده و از باورهای کهن ایرانی گرفته تا آیین و سنن مذهبی و عناصر مینیاتور ایرانی، همه دست به دست هم داده اند تا ریسه ای از دوازده داستان درخشان و به یاد ماندنی را در خاطر خواننده نصب کنند. این مجموعه که با استقبال قابل توجهی از جانب خوانندگان مواجه شده، در صد و بیست و دو صفحه به همت نشر مرکز به انتشار رسیده است.

کتاب دیوان سومنات

ابوتراب خسروی
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شده‌است. پدر وی نظامی بود و به همین دلیل او در سال‌های جوانی در شهرهای مختلف ایران زندگی کرده بود. در سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس می‌خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده‌است.او لیسانس آموزش ابتدایی دارد. وی سال‌ها در شهر شیراز به کودکان عقب‌مانده ذهنی آموزش می‌داد. در حال حاضر او بازنشسته شده‌است و در شیراز زندگی می‌کند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد.آثار ابوتراب خسروی ب...
قسمت هایی از کتاب دیوان سومنات (لذت متن)
داشتم به طنین صداهایی که پس از گذشت ساعت ها از یک ملاقات به گوش می آیند و حتی اگر شبی مثل آن شب گذشته و صبح شده باشد، وادارت می کند که برگردی و دوباره از آن کوچه باغ بگذری تا به آن خانه برسی و منتظر بمانی که در باز شود گوش می دادم. فکر می کردم که این بار دست هایش را می گیرم و رها نمی کنم، کوچه باغ پر شده بود از سایه روشن ها. زنگ زدم چند بار، با مشت به در کوبیدم. در باز شد یا اینکه در باز بود. هیچ کس در خانه نبود. هیچ چیز در خانه نبود. فقط عکس های دختر و پسر ناشناس در قاب های چوبی شان بر روی دیوار بجای مانده بود.