کتاب قصه جزیره ناشناخته

The Tale of the Unknown Island
کد کتاب : 946
مترجم : محبوبه بدیعی
شابک : 978-964-305-509-7
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 62
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1997
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : ---

ژوزه ساراماگو برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1998

معرفی کتاب قصه جزیره ناشناخته اثر ژوزه ساراماگو

کتاب قصه جزیره ناشناخته، داستانی کوتاه نوشته ی ژوزه ساراماگو است که نخستین بار در سال 1997 منتشر شد. در داستان این کتاب، مردی از پادشاه کشورش تقاضا می کند تا به منظور پیدا کردن «جزیره ی ناشناخته»، قایقی در اختیار او قرار دهد. پادشاه، سؤالاتی درباره ی وجود چنین جزیره ای از مرد می پرسد و سعی می کند او را متقاعد کند که همه ی جزیره ها قبلاً در نقشه مکان یابی شده اند. در نهایت مرد، پادشاه را راضی می کند و قایقی از او می ستاند. در ادامه ی داستان، سفر مرد، شکل متفاوتی به خود می گیرد. این شخصیت در کمال شگفتی در این سفر درمی یابد که کاوش و جست و جویش، مدت ها قبل از سوار شدن بر قایق آغاز شده است. او یکی از مستخدمین قصر پادشاه را برای کمک همراه خود آورده است. با گذر زمان، احساس مشترکی میان مرد و مستخدم شکل می گیرد و سفر آن ها، جنبه های دیگری پیدا می کند.

کتاب قصه جزیره ناشناخته

ژوزه ساراماگو
ژوزه ساراماگو، نویسنده ی پرتغالی، زاده ی ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ و درگذشته ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰، برنده ی جایزه-ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است.ساراماگو در دهکده ای کوچک در شمال لیسبون در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغل های مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. اگرچه اولین رمان او به نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رما...
نکوداشت های کتاب قصه جزیره ناشناخته
A philosophic love story.
داستان عاشقانه ای فلسفی.
Goodreads

A carefully wrought story that feels like our own dream.
داستانی به دقت نگاشته شده که همانند رویاهای خودمان است.
Philadelphia Inquirer Philadelphia Inquirer

A richly enigmatic short story.
داستان کوتاهی پرمایه و اسرارآمیز.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب قصه جزیره ناشناخته (لذت متن)
دوست داشتن احتمالا بهترین شکل مالکیت است و مالکیت، بدترین شکل دوست داشتن.

اگر از خویشتن خویش بیرون نیایی، هرگز کشف نخواهی نمود که چه کسی هستی.

شعله، مانند بالا آمدن مهتاب، آهسته آهسته گسترده تر شد و چهره ی زن نظافت چی را روشن کرد. نیازی به گفتن نیست که مرد با خود چه اندیشید، چه زیباست. اما آنچه زن با خود اندیشید چنین بود، چشمش فقط به دنبال جزیره ی ناشناخته است و این تنها یک نمونه از مواردی است که مردم، نگاهی را در چشم دیگری، اشتباه تعبیر می کنند.