رمانی درخشان و مسحورکننده.
عاشقانه ای جذاب و واقعا تکان دهنده.
برداشتی زیبا و سوررئال از زندگی در پرتغال قرن هجدهم.
آب می گذرد، اما ساکن است، و ما که به نظر ساکن می آییم، کسانی هستیم که می گذریم.
در زندگی آن بچه، موسیقی بیشتری وجود نخواهد داشت، امشب او در حالی می خوابد که اسکارلاتی می نوازد، و ده سال پس از حالا، او خواهد مرد و در کلیسای سن اندرو دفن خواهد شد، در جایی که هنوز هم در آن آرمیده است.
تعدادی زن هم غرق شدند، مردی آه می کشید، آه همسر محبوب من، چون همه ی ما آدم ها وقتی می میریم، محبوب می شویم.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
ژوزه ساراماگو در سال 1998 میلادی به خاطر خلق داستان هایی افسانه وار، برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات شد.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
ماریه آنه خوسیفا، اسم ترجمهی این کتاب است، کلا ساراماگو نویسندهی مورد علاقهی منه، چون فضای داستاناش نو و کشنده است
کتاب را با عنوان آناخوسیفا خواندم. کتاب با نگاه انتقادی و لحنی کنایی و گاها طنز به خرافههای مذهبی و تفاوت طبقاتی ،داستان بالتازار و بلیموندا را بیان میکند. برخی از بخشهای داستان را که میخواندم فکر میکردم که چقدر حماقت در همه جای دنیا یکرنگ و یک شکل است.....
این اثر را نیمه کاره رها کردم.