کتاب اتوبوس پیر

Revenge of the Lawn
و داستان های دیگر
کد کتاب : 4805
مترجم :
شابک : 978-964-305-806-7
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 194
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1971
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 13
زودترین زمان ارسال : ---

ریچارد براتیگان از نویسندگان پرفروش آمریکا

معرفی کتاب اتوبوس پیر اثر ریچارد براتیگان

کتاب اتوبوس پیر، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی ریچارد براتیگان است که نخستین بار در سال 1971 انتشار یافت. این اثر دربردارنده ی برخی از شاخص ترین داستان های کوتاه براتیگان است که اغلب آن ها در تاکومای واشنگتن (جایی که نویسنده در آن بزرگ شد) و سان فرانسیسکو در اواخر دهه ی 1950 و اوایل دهه ی 1960 اتفاق می افتند. داستان های کوتاه اما پرمایه ی براتیگان که طیف گسترده ای از تخیلات و ماجراهای مختلف را شامل می شوند، ما را وارد دنیایی می کنند که در آن، نگاه هایی گذرا و منحصر به فرد به عجیب بودن زندگی انسان، باعث می شوند تا داستان ها و شخصیت های کتاب اتوبوس پیر، تا مدت ها پس از مطالعه ی این اثر، در ذهنمان زنده و ملموس باقی بمانند.

کتاب اتوبوس پیر

ریچارد براتیگان
ریچارد براتیگان، زاده ی ۳۰ ژانویه ۱۹۳۵ و درگذشته ی ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴، نویسنده و شاعری آمریکایی بود. براتیگان در تاکوما واشنگتن به دنیا آمد. او در بیست سالگی، شیشه ی پاسگاه پلیس را با سنگ شکست و یک هفته را در زندان گذراند و بعد به بیمارستان دولتی آرگون تحویل داده شد. براتیگان به تشخیص پزشکان، به خاطر ابتلا به جنون جوانی پارانوئیدی در بیمارستان، تحت شوک درمانی و مراقبت ویژه قرار گرفت و پس از مرخص شدن، به سان فرانسیسکو رفت. این زمان، دوران اوج جنبش بیت بود و نویسندگان و شاعران سرشناس این جنبش در این...
نکوداشت های کتاب اتوبوس پیر
After reading this you'll feel like you've been on holiday with a friend.
پس از خواندن این کتاب، احساس خواهید کرد با دوستتان در تعطیلات بوده اید.
Time Out

Charming and memorable.
جذاب و به یاد ماندنی.
London Review of Books

The verbal humor and zany charm of the book remain quite irresistible.
همچنان نمی شود در مقابل شوخی های کلامی و جذابیت بازیگوشانه ی این کتاب، از خود مقاومت نشان داد.
Daily Telegraph Daily Telegraph

قسمت هایی از کتاب اتوبوس پیر (لذت متن)
طوری توی آسمان غرق شده بودم و سیب گاز می زدم که اگر کسی می دید، فکر می کرد با حقوق خوب برای این کار اجیرم کرده اند و اگر حسابی توی نخ آسمان فرو بروم، مستمری هم می دهند.

آرام فرو می رفتیم در آبکند و مه چرخ می زد و می پیچید. سی متر جلوترمان همه چیز در مه گم بود و سی متر پشت سرمان همه چیز در مه گم بود. و ما در فاصله ی دو فراموشی می رفتیم!

طوری جیغ می زدم که انگار فرغونی پهن داغ اژدها که هنوز بخار می کند، کپه کرده باشند و پا گذاشته باشم وسطش.