کتاب دل دلدادگی

Del Deldadegi
کد کتاب : 49241
شابک : 978-6222460907
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 928
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---
تعداد جلد : 2

معرفی کتاب دل دلدادگی اثر شهریار مندنی پور

رمان "دل دلدادگی" به قلم "شهریار مندنی پور"، داستانی است خیره‌کننده از عشق و دل‌ها، که مسیری دور و دراز را طی می‌کند. داوود، معلمی از شهر است که نماد قشر تحصیلکرده بعد از انقلاب بوده و روجا یک بانوی روستایی با آرزوهای دور و دراز است، که سه مرد را در دام عشق خود اسیر کرده است.
روجا به یک روستایی جوان به نام کاکایی، قول ازدواج داده است اما وقتی کاکایی از سربازی برمی‌گردد، او را در عقد و ازدواج مرد دیگری می‌بیند که کسی نیست جز داوود. بنابراین کاکایی راهی جبهه می‌شود و قسمت اعظمی از رمان که در جنگ سپری می‌شود، مربوط به کاکایی و وضعیت اوست. در همین بین، یک قاچاقچی اشیای عتیقه به نام یحیی نیز به رمان "دل دلدادگی" اضافه می‌شود که سعی دارد از طریق دوستی با داوود، به روجا نزدیک شود.
"شهریار مندنی پور"، فضای رمان "دل و دلدادگی" را در رودبار شکل داده و داستان از زلزله‌ی وحشتناک رودبار در سال 1369 پا می‌گیرد. این اتفاق زندگی روجا و داوود را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و ویرانه‌های رودبار که صدها زندگی ویران شده را در بردارد، تمام آنچه روجا و داوود به سختی برای خود دست و پا کرده بودند را در خود بلعیده است. داستان میان کاکایی و جنگ، قصه‌ی عشق داوود و روجا و اتفاقات جانبی در دوران است که سرانجام در فصل ششم، بار دیگر به زلزله بازگشته و فصل پایانی کتاب، خواننده را با معمایی که چگونگی‌اش هرگز آشکار نمی‌شود، تنها می‌گذارد.
"شهریار مندنی پور" این رمان را با تجربه‌ی سالها حضور خود در میدان جنگ و پشت سنگرها و مشاهداتی که از سفر به رودبار در جریان زلزله و خرابی‌های دهشتناکش داشته، به نگارش درآورده است.

کتاب دل دلدادگی

شهریار مندنی پور
شهیار مندنی‌پور در ۲۶ بهمن ۱۳۳۵ در شیراز به دنیا آمد. نخستین مجموعه داستان او به نام سایه‌های غار در سال ۱۳۶۸ منتشر شد. او مدت‌ها سردبیر هفته‌نامهٔ توقیف‌شدهٔ عصر پنجشنبه بود و هم‌اکنون در آمریکا به سر می‌برد. او از مهم‌ترین نویسندگان نسل سوم داستان‌نویسی ایرانی محسوب می‌شود که داستان‌هایش به لحاظ فرم و زبان از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. وی در دانشگاه‌های هاروارد و بوستون کالج و تافتس تدریس کرده‌است.
قسمت هایی از کتاب دل دلدادگی (لذت متن)
«چطور شد گلنار جا ماند تو خانه؟ هر دوتایشان را دوست داشتم اندازه ی هم به خداوندی خودت… ای داوود نامرد که من به امید تو… به چشم هایم… و به دریا نگاه کرد و گفت آمده توی چشم هایت. ابروهایم را برداشت. _ بهت می گویم حق نداری بروی توی صف گدایی برنج کوپنی. اگر زن من هستی نباید خودت را کوچک بکنی… بچه چطور می فهمد که مردن چیست؟ وقتی حتی نمی فهمد مریضی چیست، حالا فرشته چی می نویسد توی نامه ی اعمال… دلم را سنگ کن، دلم را سنگ کن برای زیتون. _ پاهایش کو داوود؟ روغن زیتون مانده می خریم برای صابون… سرمای آب دم صبح آبشار روی دندان گرم لبها بسته رویش همه ی شب… اگر زارع را پیدا کنم‏ لابد خبر دارد از داوود…»، چند لاشخور، ‎میانه ی ‏آسمان شهر دور می زدند. می چرخیدند، می چرخیدند. نه بالا می رفتند نه پایین می آمدند. «اشکم اگر آمد…» برخلاف جریان رود راه افتاد، آب رود کدر شده بود، هلی کوپتری، با صدایی هیولاوار بالای شهر آمد.