با روایتی عالی، و درنهایت قدرتمند.
پژوهشی جذاب درباره شهوت، اعتماد، و یک پرونده قتل حل نشده.
طرفداران «اوتس» از این داستان بسیار لذت خواهند برد.
و چه عجیب بود، «زو» که زمانی زنده بود، اکنون مرده. بدتر از مردن، به قتل رسیده. «زو» در پارک «چوتوکو» زنده تر بود، در شب های تابستان که با گروه «بلک ریور برکدون» ترانه اجرا می کرد و من اجازه داشتم بیشتر از ساعت خوابم که ساعت 9 شب بود، بیدار بمانم.
وقتی سرش را مثل هاله ای از پشه ها و شاپرک های پریشان تکان می داد، تمام سعی اش این بود که دست و پایش را گم نکند. او لباس های براق و دامن های کوتاه می پوشید، ولی اگر دامنش بلند بود، از بغل تا نیمه ران هایش چاک داشت و پاهایش در جوراب شیشه ای یا جوراب توری بنددار مشکی می درخشید و کفش پاشنه بلند پایش بود.
می دانید که وقتی خواننده تعظیم می کند، یعنی پایان اجرا. سپس سر خم می کرد، لبخند درخشان و امید بخشی بر لب می انداخت و یک دستش را بالای چشمانش سایه بان می کرد تا رقص نور صحنه، چشمش را نزند، در حالی که خواننده ای مجرب تر هرگز این کار را نمی کرد.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
داستان بسیار عالی بود و به من درس زندگی داد. ترجمه بسیار دقیق و روان بود. جویس کارول اوتس نویسندهی فوق العاده ایه. یه ماجرای جنایی پرحادثه. پر از عشق و احساس. مسائل فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی. با توصیفات دقیق. تک تک صحنه هاش عین یه فیلم جلوی چشمامه.