کتاب عشق تابستانی

A Fair Maiden
کد کتاب : 1148
مترجم :
شابک : 978-600-253-159-9
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 216
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

جزو فهرست برترین آثار نویسندگان زن

معرفی کتاب عشق تابستانی اثر جویس کارول اوتس

کتاب عشق تابستانی، رمانی نوشته ی جویس کارول اوتس است که اولین بار در سال 2009 به انتشار رسید. دختری شانزده ساله به نام کاتیا اسپیواک به همراه دو کودکی که مسئولیت پرستاری و مراقبت از آن ها را به عهده دارد، در حال قدم زدن در خیابان های زیبای بِیهد هاربر است که با مردی موسپید و شیک به نام مارکوس کیدر آشنا می شود. علاقه ی کیدر به کاتیا در ابتدا بی خطر و حتی دلنشین جلوه می کند. خانه ی زیبای مارکوس، کتاب هایی که نوشته، علاقه اش به موسیقی کلاسیک، آثار هنری کم نظیر موجود در اتاق مطالعه اش و هدایای دست و دلبازانه اش به کاتیا، همه و همه باعث می شوند او بتواند توجه این دختر را به خود جلب کند. اما با پیشروی داستان و به شکلی تقریباً نامحسوس، شرایط تغییر می کند و احساس خوب کاتیا ذره ذره از بین می رود. مارکوس کیدر واقعاً از کاتیا چه می خواهد و برای رسیدن به هدف خود تا کجا پیش خواهد رفت؟

کتاب عشق تابستانی

جویس کارول اوتس
جویس کارول اوتس، زاده ی 16 ژوئن 1938، نویسنده ای آمریکایی است. اوتس در لاکپورت نیویورک به دنیا آمد. او در آغازین سال های نوجوانی، با علاقه ای کم نظیر به مطالعه ی آثار نویسندگانی چون شارلوت برونته، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی می پرداخت. اوتس، نویسندگی را در چهارده سالگی آغاز کرد؛ در زمانی که مادربزرگش به او یک ماشین تحریر هدیه داد.اوتس در سال 1960 در رشته ی زبان انگلیسی از دانشگاه سیراکوس فارغ التحصیل شد و پس از آن، تحصیلات خود را در دانشگاه های ویسکانسین-مدیسون و رایس ادامه داد. او در زمانی ...
نکوداشت های کتاب عشق تابستانی
An unsettling, ambiguous tale of desire and control.
داستانی دلهره آور و مبهم درباره ی آرزو و کنترل.
Goodreads

A short but satisfying novel.
رمانی کوتاه اما رضایت بخش.
Library Journal Library Journal

Oates at her best.
اوتس در اوج توانایی های خود.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب عشق تابستانی (لذت متن)
وقتی مقابل ویترین مغازه ی پامچال ایستاد به تماشا، صدای غیرمنتظره ای زیر گوشش گفت: «اگه می تونستی به آرزوت برسی، کدوم را انتخاب می کردی؟» آنچه در ذهنش ماند «آرزویت» بود. «به آرزویت برسی»، درست مثل چیزی در یک قصه ی پریان.

زمان، دشمن عاشقان است. دشمنی حتی بدتر از نور آشکارکننده ی روز.

اگر این یک جور دلبری بود، که اینطور هم به نظر می رسید، شبیه هیچ کدام از دلبری هایی نبود که کاتیا می شناخت: با مردی آنقدر مسن که می توانست پدربزرگش باشد.