اثری که به طرفداران داستان های تاریخی با تحقیقات دقیق و کاراکترهای زن قدرتمند توصیه می شود.
داستانی پرجزئیات درباره زمانه ای مسحورکننده، خطرناک و شگفت انگیز در پاریس.
نگاهی هوشمندانه، پراحساس و مهیج به رقابت جنجالی میان «کوکو شنل» و «السا اسکیاپارلی».
تصویر «اسکیاپ» در آتش یا دست کم لباس او از ذهنم خارج نمی شد. به نظر پایانی بود برای اتفاقات و پیش بینی آنچه در آینده به وقوع می پیوندد. همه این ها مرا از نیمه خفتگی احساسی که دو سال درگیرش بودم، بیدار کرد. وقتی صبح بیدار شدم، اولین چیزی که به فکرم آمد، «کوکو» و «اسکیاپ» بود، نه «آلن».
«فکر کنم یه کم بیشتر توی پاریس بمونم. آمادگی برگشتن رو ندارم.» برگشتن به نظر فقط عقبگرد بود، آن هم وقتی که «اسکیاپ» مرا به آینده می کشید. می خواستم دوباره ببینمش. ببینم حالش چطور است. مهمانی را زودتر از ما و بدون خداحافظی ترک کرده بود. دزدکی رفته بود. خب، وقتی کسی به آتش کشیده شود، نتیجه همین است.
قطار «چارلی» وارد ایستگاه شد؛ سکو غلغله بود، مردمی که پیاده می شدند، با هیاهو در تلاش برای پیدا کردن چمدان ها و باربر بودند و با عجله همدیگر را در آغوش می کشیدند. به سمت «چارلی» خم شدم و سرم را روی شانه اش گذاشتم. خداحافظ، دوباره خداحافظ برادر عزیزم. بعد از فوت «آلن» از همه، حتی از «چارلی»، به خاطر ترس از اتفاقی که همان لحظه در جریان بود، خودم را دور نگه داشته بودم. دوباره تنها می شدم.