سیزده سال پیش، درست در آغاز فعالیت روزنامه نگاری ام، کنفرانسی را که آکادمی علوم اتحاد شوروی در باره فن آوری موشکی و فضایی ترتیب داده بود، پوشش خبری دادم. در دوران پیش از پرسترویکا، من منحصرا در باره علوم عامه پسند مطلب می نوشتم، و پزشکی فضایی یکی از موضوع های مورد پسندم بود. آقایی به نام ایوانف ( نام واقعی اش بود ) به من نزدیک شد. مرد بسیار خوش برخوردی بود. حدود سی و پنج ساله، آراسته و ریشو. او افسر « اداره اول » هیئت رئیسه آکادمی بود، بدین معنا که با پرسنل و امنیت در آکادمی سر و کار داشت. از من در باره کارم به عنوان گزارشگر سوال کرد، این که آیا غالبا به مسافرت های کاری می رفتم، و آیا به حضور در دیگر کنفرانس های علمی، از جمله کنفرانس های خارج از کشور، علاقه مند بودم. خوب، راستش، علاقه مند بودم خیلی هم علاقه مند بودم. ایوانف گفت: « من به شما کمک می کنم. ما خودمان شما را به چنین مسافرت هایی می فرستیم. تنها چیزی که از شما می خواهم این است که نسخه ای از مصاحبه های خود را با خارجیان برای ما بفرستید شما که انگلیسی می دانید، این طور نیست؟ بسیار خوب، خیلی عالی است.
سرهنگ توضیح داد: « من همیشه به اندازه کافی مورد مناسب برای این کار داشتم. اما آدم باید برای هر کس بگردد و کلید مناسبش را پیدا کند. در مورد هر کسی آدم باید بر اساس علایق و منافع خاص او بهش نزدیک بشود. بعضی ها هم هستند که براساس هیچ گونه « منافعی » نمی شود به آن ها نزدیک شد. آن وقت کار دشوارتر می شود باید از در تهدید درآمد، به آن ها گفت که نمی توانند فرار کنند، که برای آن ها راهی جز همکاری با ما وجود ندارد، که این بخشی از شغل آن هاست. »
پوتین در واقع پرویز ثابتی ک.گ.ب.بود که حالا کلاس بالاتری از جنایت در پیش گرفته
دستگاه اطلاعاتی شوروی با نامهای چکا - ان کا و د - گ پ او - کا گ ب در سالهای مختلف فعالیت میکرد
باید کتاب خوندنی باشه و البته قابل قیاس با حکومتهای مستبد