دون ژوان محتشم که خوش دارد در هرج و مرج سر سام آوری بسر برد هرگز مقام و مرتبه اش را از یاد نمی برد.مقتضای فطرت و طبیعتش تحقیر و خوارشمری است و این دورترین چیز از ذات و نفس طبیعت است.اما چون همواره سر مجادله و مشاجره دارد به زعمش خیر و عدل و انصاف مصمم می سازد.اگر قوانین اخلاق وجود نمی داشتند دون ژوان آن ها را می آفرید تا بتواند پایمالش کند و همین معنی سرشت معنوی رازش را که بهانه جویی برای خوش گذارنی و لذت طلبی مستور می دارد به آفتاب می اندازد.