کتاب اگر غول بودیم

If We Were Giants
کد کتاب : 113629
مترجم :
شابک : 978-6227701890
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 176
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

اگر ما غول بودیم
If We Were Giants
کد کتاب : 134736
مترجم :
شابک : 978-6227869606
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 208
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

اگر ما غول بودیم
If We Were Giants
  • 83,000 تومان
  • تمام شد ، اما میاریمش 😏
  • انتشارات: پرتقال پرتقال
    نویسنده:
کد کتاب : 44415
مترجم :
شابک : 978-6004629805
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 263
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب اگر ما غول بودیم اثر دیو متیوز

کتاب «اگر ما غول بودیم» اثری نوشته ی «دیو متیوز» است که اولین بار در سال 2020 انتشار یافت. دختری ده ساله به نام «کایرا» در جامعه ای آرام زندگی می کند که برای نسل ها، درون یک کوه آتش فشان خاموش از نظرها پنهان بوده است. وقتی او و برادر کوچکش تصمیم های نادرستی می گیرند که باعث می شود موجوداتی تندخو به محل زندگی آن ها بیایند، «کایرا» خود را مسئول این اتفاق می داند و از آتش فشان می رود. چهار سال بعد، «کایرا» عضو خانواده ای از «مردمان درختی» می شود که در جنگل زندگی می کنند. «کایرا» که به خاطر اتفاقات گذشته با رنج ها و ناراحتی های زیادی رو به رو است، تلاش می کند از خاطرات دردآور دوری کند اما وقتی سر و کله ی همان موجودات در جنگل پیدا می شود، او باید با ترس های خود رو به رو شود و تلاش کند برای نجات جان «مردمان درختی»، آن ها را متحد کند.

کتاب اگر ما غول بودیم

دیو متیوز
دیو متیوز، زاده ی 9 ژانویه 1967، نوازنده و خواننده ی آمریکایی است. او از سال 1989 میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده است.
نکوداشت های کتاب اگر ما غول بودیم
An exciting and poignant fantasy.
یک داستان فانتزی هیجان انگیز و گزنده.
Barnes & Noble

A compelling novel.
رمانی جذاب.
Amazon Amazon

Thought-provoking.
تفکربرانگیز.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب اگر ما غول بودیم (لذت متن)
فقط تعداد کمی از افراد اجازه داشتند خطر کنند و از مرزهای «زیدو» رد شوند، و «کایرای» ده ساله یکی از این افراد بود. باید همیشه حواسش را جمع می کرد که چه مسئولیت جدی و بزرگی بر عهده دارد. باید همیشه در مقابل خطرات فراوان هوشیار می بود. باید به هر چیزی که اطرافش می دید و می شنید، دقت می کرد تا دانش آن را برای مردمش ببرد. اما «کایرا» بیشتر دوست داشت دنبال سنجاب ها بدود.

سرش را از ننو به پایین خم کرد، به کف جنگل اشاره کرد و گفت: «حتما دقت کردی که حیوون ها در مقایسه با ما با این دنیا خیلی سازگارتر هستن. پوشش های پشمی گرم، دندون های تیز، چنگال هایی که کار چند جور ابزار رو براشون انجام می ده، سرعت بیشتر، پرش های بلندتر، حتی پرواز. اون ها باید رئیس همه چی باشن! اما جک و جونورها نمی تونن برای هم داستان بگن و این تنها نقطه ی قوت ماست.

داستان ها دانشی رو که به سختی به دست اومده به نسل های بعد منتقل می کنن؛ جامعه ها رو برای قصه گویی دور هم جمع می کنن و به ما نشون می دن زندگی تو قبیله های دیگه چطوره. حتی باعث می شن ما همون چیزی رو که اون ها احساس کردن، احساس کنیم. مثل جادوی ذهن می مونه! به نظرت فوق العاده نیست؟ یوزپلنگ ممکنه سرعت و قدرت زیادی داشته باشه و دندون ها و چنگال های تیز، اما وقتی بخواد یه ذره سرگرم بشه، چی کار می کنه؟