هالینکا در پرورشگاه یاد می گیرد که به هر چیز و هر کسی دل نبندد و از آنچه که دارد محافظت کند. اما او فقط دو چیز دارد: یک رو تختی که از خاله لو هدیه گرفته و یک دفتر خاطرات که فکرها و آرزوهایش را در آن می نویسد. یکی از آرزوهای هالینکا این است که با خاله لو زندگی کند و درست در زمانی که همه ی امیدش را برای داشتن خانه و خانواده از دست می دهد یک دوست پیدا می کند. او می فهمد که داشتن دوست یعنی اینکه تو بتوانی فکرها، آرزوها و حتی خاطراتت را با دوستت در میان بگذارید و هالینکا چندان مطمئن نیست که از پس این همه کار بر بیاید…
کتاب هالینکا