دیگر صدایش را فراموش کرده ام. هنوز به خاطر می آورم که او گفت: با توام. اما من که دیگر (من) نیستم. تار و پودم از هم گسیخته و با رشته هایی نامطهر از من ی نا اصیل آن را پینه کرده ام! و خود به خوبی می دانم که، این دیگر (من) نیست! تنها شده ام، خود را گم کرده ام! پس من گریه می کنم و...