1. خانه
  2. /
  3. کتاب ماه که پایین می آید

کتاب ماه که پایین می آید

نویسنده: نادیا هاشمی
پیشنهاد ویژه
3.7 از 1 رأی

کتاب ماه که پایین می آید

When the Moon is Low
انتشارات: هیرمند
٪25
215000
161250
معرفی کتاب ماه که پایین می آید
کتاب «ماه که پایین می آید» رمانی نوشته «نادیا هاشمی» است که نخستین بار در سال 2015 چاپ شد. داستان به دوران کودکی و بزرگسالی «فریبا» می پردازد—پس از این که مادرش هنگام زایمان از دنیا می رود و پدرش با زنی ازدواج می کند که به دختران خودش اهمیت بیشتری می دهد. «فریبا» که در نظر اطرافیانش مایه بدشانسی است، خواستگاری ندارد. تا این که غریبه ای به نام «محمود وزیری» وارد زندگی اش می شود و این زوج در طول زمان، صاحب پسری به نام «سلیم» و دختری به نام «سمیرا» می شوند. «فریبا»، تأثیرات ویرانگر فعالیت های «طالبان» بر زندگی ساکنین کابل—به‌خصوص بعد از دستگیر شدن «محمود»—را روایت می کند. او اندکی پس از به دنیا آوردن پسری دیگر به نام «عزیز»، به همراه سه فرزندش ابتدا به ایران و بعد به ترکیه می رود و تلاش می کند به خواهرخوانده اش، «نجیبه»، در انگلیس بپیوندد.
درباره نادیا هاشمی
درباره نادیا هاشمی
نادیا هاشمی (انگلیسی: Nadia Hashimi‎؛ زادهٔ ۰ دسامبر ۱۹۷۷) پزشک، رمان‌نویس آمریکایی است. وی از سال ۲۰۱۰ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده‌است. مشهورترین آثار وی عبارت هستند از مرواریدی که صدفش را شکست و ماه که پایین می‌آید.
ویژگی های کتاب ماه که پایین می آید
  • «نادیا هاشمی» از نویسندگان پرفروش در ادبیات آمریکا
نکوداشت های کتاب ماه که پایین می آید

این اثر به شکلی ماهرانه، اضطراب و هیجانی را به تصویر می کشد که همراه با زندگی جدید از راه می رسد.

Library Journal

حماسه ای ضروری درباره مرزها، موانع، و عزم یک مادر شجاع.

Oprah Magazine

نثر «هاشمی» زیبا و خیال انگیز است، و ما را در سفر کاراکترهایش با آن ها همراه می کند.

Literary Treats
قسمت هایی از کتاب ماه که پایین می آید

با اشاره سر به من سلام داد و اشاره کرد تا دوباره روی صندلی ام بنشینم. صندلی دیگری از پشت میز بیرون کشید و مقابلم نشست. با استفاده از مخلوط ترکی، انگلیسی و دری توانستیم با هم ارتباط برقرار کنیم. وقتی هم لغت ها کفایت نمی کردند، با ایما و اشاره منظورمان را می رساندیم .

قلبم به شدت می تپید. تا حد ممکن با لحنی مودبانه پرسیدم: «دکتر صاحب مشکلی هست؟» با اضطراب به «حیال» نگاه کردم، با این امید که دکتر منظورم را فهمیده باشد. دکتر «ازدمیر» آه عمیقی کشید. گوشی طبی اش را از گردنش درآورد و «عزیز» را در پتویش پیچید و به دستم داد.

کودکم را روی پایم گذاشتم و دوباره متوجه دکتر شدم که سعی می کرد ضمن حفظ حالت چهره اش ، با لحنی شمرده شروع به صحبت کند. تلاش می کردم حرف هایش را بفهمم، اما کلماتش به گوشم سنگین می آمد.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب ماه که پایین می آید" ثبت می‌کند