شرحی شعرگونه و غم انگیز از زندگی های خاموش شده.
داستانی دلخراش درباره عجز، تقدیر، و آزادی برای کنترل سرنوشت خویشتن.
«هاشمی» در اثر نخست مسحورکننده خود، دو داستانی را در هم می تند که به یک میزان جذاب هستند.
زندگی سخت است. پدران، برادران، مادران، پرندگان آوازخوان و بخش هایی از خودمان را از دست می دهیم. شلاق ها به تن بی گناهان می خورد، افتخارها نصیب مجرمان می شود، و تنهایی بیش از اندازه زیاد است.
اگر تقاضای بیش از اندازه داشته باشی، ممکن است همه چیز بدتر شود. اما من می توانم برای چیزهای کوچک دعا کنم، مثل زمین های حاصلخیز، عشق یک مادر، لبخند یک کودک-زندگی که تلخی های کمتری از شیرینی هایش دارد.
روح انسان، می دانی در مورد روح انسان چه می گویند؟ سخت تر از سنگ است و ظریف تر از برگ گل.