بهادر که به تازگی از روستا به تهران نقل مکان کرده و بزرگ ترین دارایی اش نیز از دستش رفته است، پس از نجات زنی بیهوش و زخمی زندگی اش زیر و رو می شود. سپیده، وارث شرکت مدلینگ، که قلبی رئوف و صورتی زیبا دارد، با حضور در یک مهمانی و دیدن دوستش مهتاب با همسرش یزدان، عصبانی به جاده می زند و بعد از دزدیده شدن ماشین و تمام وسایلش بر اثر یک تصادف حافظه اش را از دست می دهد.
از سوی دیگر ماشین، آتش گرفته و با سرنشینی تماما سوخته پیدا می شود و مادر سپیده و همسرش را به این یقین می رساند که او مرده است. در حالی که سپیده در کنار بهادر نام چاوان گرفته. چاوان به معنی مادری ست فرزند از دست داده.
کتاب چاوان