پادشاهی که در قصههای ما آمده، همانند بسیاری از پادشاهان دیگر بود. او دارای هوسهای عجیبی بود که اغلب به سرش میزد. او آرزو داشت مردم کشورش را کوتوله و فرمانبردار خود کند، و به آنها میگفت که چگونه باید تاس و دکاغ کنند. او به طور معمول آدمهایی را به خواب میآورد و در بیداری آنها را تنبیه میکرد. اما از تنبیه آدمها خوششان نمیآمد؛ او همچنین درختها و حتی عروسکها را نیز به دستور خود تنبیه میکرد. این پادشاه به اندازهای از خودش راضی بود که انتظار داشت گلهای باغچه با تحسین به نگاهش بنگرند و حتی اگر تمامی مدالهای دنیا را به گردن خود بیاورد، همچنان ناراضی بود.
کتاب پادشاه کوتوله و چهل دردسر بزرگ