پوریا، دانشجوی زبان شناسی که مادر نابینایش را اخیرا از دست داده، باورش نمی شود که سرگذشت خانواده اش، کشورش، و نوع بشر، همانی باشد که برایش گفته اند. بنابراین برای یافتن گذشته ی حقیقی اش، نبردی را با واقعیت موهوم و دستکاری شده ای آغاز می کند که جامعه و پدر و مادرش سال ها به او تحمیل کرده اند. پرتوهایی از حقیقت، از روزنه هایی کوچک در دیوار زندگی روزمره، پوریا را در این نبرد کمک می کنند؛
کتاب شاهدخت سرزمین ابدیت