پاملا پارکز در حال مطالعه لیست بیماران متقاضی دریافت خدمات پزشکی بود که به یکباره متوجه میشود که در مشرف به خیابان این مرکز پزشکی باز شده و زنی ژولیده و شوریده وارد سالن انتظار این مرکز درمانی میشود. زمان و روز ورود این زن غیرعادی و ژولیده هم ترتیب یک ربع مانده به ۱۰ صبح و روز پنج شنبه بود. از آنجا که پاملا زنی شیک پوش و آراسته، متشخص، خودساخته و مرفه و منضبط و به شدت از رفتار و ظاهر لاقیدانه، شوریده گون و شلخته وارانه نفرت داشته و چون زن بود این مسئله بیش از پیش به ناراحتی و عصبانیت پاملا (منشی) دامن میزد. بویژه آن که این زن همان زنی بود که یکی از پرستاران این مرکز درمانی او را ملقب به یک زن آواره و اکی و دائم الخمر کرده بود. علت این برچسب و لقب توهین آمیز این بود که این زن در بسیاری از روزهای سال بر روی یک نیمکت واقع در میدان روبروی این مرکز پزشکی نشسته و مشغول نوشیدن مشروب ارزان (عرق سگی) از یک بطری شده و گاه و بیگاه نیز نگاهش را متوجه این مرکز می کرد.
کتاب دیداری دوباره