یک مرتبه که در روز روشن داشتند وحشیانه به آنها تجاوز گروهی می کردند یکی از اسیران فریاد کشید و گفت: «بس کنید...!! اگر کسی با خواهران و مادران شما چنین رفتاری بکند خوشتان می آید!!؟» این را که گفت یکی از نگهبانان به قدری محکم او را به دبوار ک.بید که نقش زمین شد. پشت سر او یک زن دیگر فراد کشید و همانطور که با جیغ و داد کلماتی نامفهوم و پرورده در خشم بر زبان می آورد تف غلیظی به صورت آن نگهبان انداخت. هلن هم به تقلید از او همان کار را کرد و بعد از او اسیری دیگر و دیگر ...