کتاب عرفان و منطق

Mysticism and Logic and Other Essays
کد کتاب : 6070
مترجم :
شابک : 978-6001216466
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 164
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 1910
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 10 دی

عرفان و منطق
Mysticism and logic
کد کتاب : 57279
مترجم :
شابک : 978-9646205475
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 210
سال انتشار شمسی : 1389
سال انتشار میلادی : 1910
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 10 دی

معرفی کتاب عرفان و منطق اثر برتراند راسل

عنوان این مجموعه حاکی از آن چیزی است که همواره و تا آخر عمر ذهن برتراند راسل را به خود مشغول نگه داشته بود: رهایی، با دقت روزافزون ، از آنچه سوبژکتیو و یا پوشیده است و آنچه ابژکتیو است و یا توانایی نمایش منطقی دارد .پنج مقاله اول او را "کاملا همه پسند" می نامد: آنها شامل دو مقاله در مورد تغییرات انقلابی ریاضیات در صد سال گذشته و یکی در مورد ارزش علم در فرهنگ انسانی است. شش مورد آخر ، "کمی فنی تر" است و ، مربوط به مشکلات خاص فلسفه است: ماهیت نهایی ماده ، پیوند بین ذهن و ماده ، مسئله ی علیت و روشهای مختلف شناخت آن. در این مقالات اخیر می توان روش راسل را در حال بهره برداری دید.
11مقاله درخشان که توسط فیلسوفی که برنده جایزه نوبل شده است عرفان رمانتیک را به چالش می کشد و دیدگاه علمی از جامعه و طبیعت را ترویج می کند. راسل نظریه خود را درباره اتمیسم منطقی را در این نوشتارهای درخشان توضیح می دهد ، که شامل راهکار های مردمی در مورد موضوعات دینی و آموزشی و همچنین بررسی تکنیکی مسائل منطق است.

کتاب عرفان و منطق

برتراند راسل
برتراند راسل، زاده ی ۱۸ می ۱۸۷۲ و درگذشته ی ۲ فوریه ی ۱۹۷۰، فیلسوف، منطق دان، ریاضی دان، مورخ، جامعه شناس، برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات و فعال صلح طلب انگلیسی بود که در قرن بیستم زندگی می کرد. راسل در آغاز جوانی به مطالعه ی آثاری از «پرسی بیش شلی» روی آورد که این امر مسیر زندگی او را تغییر داد. او سپس به کالج ترینیتی در کمبریج رفت و در ریاضیات و فلسفه تحصیل کرد. او در سال ۱۹۰۱ «پارادوکس راسل» را کشف کرد و هفت سال بعد به عضویت انجمن سلطنتی علوم بریتانیا درآمد. راسل در طو...
قسمت هایی از کتاب عرفان و منطق (لذت متن)
من خیلی آهسته و به تدریج راههایی کشف کرده ام که بی نگرانی و اضطراب بنویسم. وقتی که جوان بودم هر کار جدی تا مدت درازی شاید مدت بسیار درازی بیرون از حدود توانایی ام به نظرم می رسید. خودم را به یک حال عصبی می انداختم، از ترس این که آن کار هرگز سرانجام نگیرد. بارها شروع به نوشتن می کردم، و دلم راضی نمی شد نوشته ام را پاره می کردم. سرانجام دریافتم که این گونه تلاشها وقت تلف کردن است. معلوم شد که بعد از آن که درباره کتابی در باب فلان موضوع اندیشیدم و مقدمتا خوب جوانب آن را به نظر آوردم، به یک دوره پختن و پروراندن مطلب در ذهن نیمه هشیار احتیاج دارم که شتاب در آن جایز نیست و اندیشیدن به عمد در آن، اگر هم اثر کند. اثر بد می کند. گاهی پس از چندی می دیدم که اشتباه کرده ام و آن کتابی که در نظر داشته ام نخواهم توانست بنویسم. ولی غالبا بختم بیشتر یاری می کرد. پس از آن که بر اثر اندیشیدن بسیار سخت مسئله را در ضمیر ناهشیارم می نشاندم، مطلب به طور پنهانی رشد می کرد تا آن که ناگهان راه حل مسئله با روشنی خیره کننده ای ظاهر می شد، و فقط می ماند اینکه بنشینم و آنچه را به صورتی الهام مانند بر من آشکار شده بود بنویسم.

عجیب ترین مورد این روش، و موردی که باعث شد من بعدها به این روش متکی شوم، در آغاز سال ۱۹۱۴ پیش آمد. من تعهد کرده بودم که در مجالس درس لوول در بوستون مدرسی کنم، و موضوعی که انتخاب کرده بودم « دانش ما از جهان خارجی » بود. سراسر سال ۱۹۱۳ را درباره این موضوع اندیشیدم. وسط سال تحصیلی در اتاقم در کمبریج، موقع مرخصی در مهمانسرای دنجی در قسمت علیای رود تمز، درباره موضوع درسم می اندیشیدم، به چنان شدتی که گاه نفس کشیدن از یادم می رفت و نفس زنان از آن حال درمی آمدم، انگار که از کابوس وحشتناکی بیدار شده ام. اما هیچ نتیجه ای نداشت. به هر نظریه ای که به فکرم می رسید ایرادهای کشنده ای وارد بود. سرانجام نومید شدم و برای گذراندن عید کریسمس به رم رفتم، بدین امید که در تعطیلات تجدید قوایی بکنم. در آخرین روز سال ۱۹۱۳ به کمبریج برگشتم و، با آنکه تمام مشکلاتم هنوز لاینحل بود، چون فرصت کوتاه بود ترتیبی دادم که درسم را به بهترین وجهی که می توانستم به تندنویسی تقریر کنم.