تو می خندی و آن تکه از ابدیت که عمر من است جاودانه شهوتی می یابد و من شراب تر می شوم از تومست آنقدر سرخوش که اگر از غروب خیابان ولی عصر تا ته چراغانی شب کوچه برلن با تو قدم بزنم و تو خنده ناجور کنی تا ابد زیباست