اگنس نام فراموشی من است، روایتی است عمیق و عاطفی از خانوادهها و جنگ اما اینبار شاهد زاویهی دید متفاوتی هستیم؛ دو دختر که نمیدانند با چه ملیتی شناخته میشوند و خانوادههایی که بیدلیل درگیر جنگ شدهاند. اینبار از زاویهی دید دوستی که یکشبه دشمن انگاشته میشود، قصهی جنگ را بشنویم.
می دانستم ترس چه حسی دارد. تمام مدت جنگ و پس از آن را با ترس و لرز زندگی کرده بودم؛ حسی پایدار و پرقدرت دارد. اما عشق را هم می شناختم. عشق هم پرقدرت است. عشق هم مثل ترس پایدار است. اما عشق شجاع است. ترس هرچقدر هم که حقیقی باشد هرگز با شجاعت نمی جوشد. عشق حقیقی اصلا نمی داند توقف چیست و جلو می رود اما ترس همیشه مترصد فرصتی است برای نفس تازه کردن و حواس پرت کردن و بیرون زدن….
کتاب خوبیه.زاویهی دید متفاوتی از جنگ،خانواده،عشق،وطن