شب مهرگانی یک شب سرد از فصلهای سرد نیست، بلکه شب و روزی است که دنیا به سردی فرو رفته است. باغ اجدادی همچنان توسط بادهای سردی مورد هجوم قرار میگیرد. احساس از دست رفتن و نابودی قربانیان را به خود مینمایاند و امیدوار است که آنها را دوباره احیا کنند. اما خیانت، نفرین و مرگ، تقدیری دیگر را برای آن قرار دادهاند. تصاویر جان میگیرند و شر با تمام وحشت خود زنده میماند تا دوباره خود را بسازد؛ امروز را بر مبنای دیروزها، دیروزهایی که تاریکی و خونریزی به دنیا آمده و نبودش را مظلومانه روشن کردهاند. باغ گمشده، بعد از بیست سال انتظار، در اختیار شماست. در بخشی از کتاب آمده است: " ماجرای بازسازی فردوس مشرقی وقتی به گوش غیریها رسید، آنها هم مثل خودیها نیشخند زدند و دل سوزاندند. از بدو ورودم به قریه، همه چیز برای انکار من آماده شد، همانطور که برای جد بزرگوارم اتفاق افتاده بود، جد بزرگوار آن طور که ابوالحسنخان نقاشباشی چهرهاش را رقم زده، بدون کلاه دراز و ریش دراز شباهت عجیبی به من دارد. خان میرزا میگوید: «تو فرهاد میرزایی، اما دیر به دنیا آمدهای. دنیا دیگر آن دنیایی نیست که تحمل دیوانههایی مثل شما را بکند.» میگویم پدر! ما میتوانیم همه چیز را دوباره شروع کنیم، نباید بگذاریم دودمانمان میخندد: «منقرض شده است.» بلند میشود، دستهایش را بالا میبرد، به شکل بالهایی میگسترد تا کوتاهی قامتش را جبران کند، بالهایش را به هم میزند: «بروید ای عقابهای کوه کرکس! بروید!» از در بیرون میرود تا به اتابک غذا بدهد، کندوی زنبورهایش را وارسی کند، به مرغ و خروسها سر بزند، بعد روانه مزرعه شود جایی که سر ساعت چهار بعدازظهر، آقانبی، زغالهای اخته را از زیر خاکستر بیرون میکشد. دوباره به قاب طلایی نگاه میکنم. شازده بزرگ از پشت شیشه به من نگاه میکند، لبخند میزند."
درباره جواد مجابی
جواد مجابی (به انگلیسی: Javad Mojabi)(متولد ۲۲ مهر ۱۳۱۸ در شهر قزوین) شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، نقاش، طنزپرداز و روزنامهنگار ایرانی است. از او آثار متعددی به چاپ رسیدهاست. همچنین برای مدت کوتاهی سردبیر مجله ادبی دنیای سخن بود.