طوفانی... اتفاقات داستان به پایانی غافلگیر کننده منجر می شوند.
اثری که علاقمندان به داستان های معمایی حتما باید بخوانند.
این اثر، تا صفحه ی آخر مخاطب را درگیر نگه می دارد.
هیچ کس تا به حال در پایان زندگیش نگفته که ای کاش زمان بیش تری را در دفتر کارش می گذراند!
مادرش مصرانه می گفت: «تو هنوز عاشق گرک هستی، او هم همین طور...» «اما معنی اش این نیست که ما مناسب یکدیگر هستیم.» ناتالی در حالی که بغضش را فرو می برد، فکر کرد: «از این بابت مطمئنم.»
ناتالی و جیمی با هم آپارتمانی را در وست ساید اجاره کرده بودند، تا آن روز صبح که آن اتفاق هولناک افتاد و جیمی در حالی که صبح زود در سنترال پارک مشغول ورزش و دویدن بود، به قتل رسید. کیف پولش روی زمین افتاده بود و پول و ساعتش را دزدیده بودند و عکس جس هم از داخل کیف پول ناپدید شده بود.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.