کتاب سایه لبخند تو

The Shadow of Your Smile
کد کتاب : 601
مترجم :
شابک : 978-600-5138-37-5
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 408
سال انتشار شمسی : 1390
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

جزو لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز

معرفی کتاب سایه لبخند تو اثر مری هیگینز کلارک

در رمان سایه لبخند تو الیویا مارو در 82 سالگی و وضعیت بد جسمانی باید تصمیم مهم و سرنوشت سازی بگیرد: او می تواند یک راز خانوادگی ویرانگر را فاش کند و یا این که آن را با خود به گور ببرد. الیویا، نامه هایی از دخترعمویش کاترین در اختیار دارد. کاترین، راهبه ای بود که اکنون فوت کرده است و کلیسای کاتولیک قصد دارد او را قدیسه اعلام کند. در نامه ها، مدارکی وجود دارد مبنی بر این که کاترین در 17 سالگی پسری را به دنیا آورد اما خودش او را نگه نداشت. مرد جوانی که پسر کاترین را به فرزندخواندگی قبول کرد، الکس گانن نام داشت و با گذشت زمان، به پزشک و دانشمندی با شهرت جهانی تبدیل شد. حالا مونیکا فارل، نوه ی آن ها، وارث حقیقی ثروت گانن است اما آن هایی که مشغول به یغما بردن ثروت گانن هستند، برای ساکت کردن الیویا و بی خبر نگه داشتن مونیکا حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی قتل.

کتاب سایه لبخند تو

مری هیگینز کلارک
مری ترسا النور هیگینز کلارک کانهینی، زاده ی 24 دسامبر 1927، رمان نویس آمریکایی است.کلارک در همان سنین پایین نوشتن را شروع کرد و پس از چندین سال کار به عنوان منشی، یک سال را به عنوان مهمان دار هواپیما گذراند. او سپس ازدواج کرد و با نوشتن داستان های کوتاه، مخارج زندگی را تأمین می کرد.بعد از این که شوهرش در سال 1964 از دنیا رفت، کلارک به کار نوشتن متن برای رادیو مشغول شد تا این که به اصرار مدیر برنامه هایش، به نوشتن رمان روی آورد.رمان های پرتعلیق این نویسنده به موفقیت های زیادی دست یافت و تا سال...
نکوداشت های کتاب سایه لبخند تو
A great lesson in creative writing and life.
درسی بزرگ در نویسندگی خلاق و زندگی.
Advice Books

Clark’s riveting novel.
رمان هیجان انگیز کلارک.
Barnes & Noble

A spellbinding thriller.
تریلری مسحورکننده.
Booktopia

قسمت هایی از کتاب سایه لبخند تو (لذت متن)
گرچه نسل من خیلی بیشتر از نسل های قبلی زندگی می کند، دوستانم اخیرا مثل مگس هایی کوچک به زمین افتاده اند. مشکل ما این است که نگران هستیم بیش از حد زندگی کنیم و سر از آسایشگاه سالمندان دربیاوریم، یا این که به باری سنگین بر دوش همه تبدیل شویم.

«الیویا، دلیلی وجود داشت که خواهر کاترین و مادرت، هیچ وقت نامی از پدر بچه اش نبردند.» الیویا گفت: «کاترین این کار را نکرد اما مادرم، چرا.»

دکتر کلی هادلی منتظر ماند تا در دفتر کار خصوصی اش بسته شود، سپس تلفن را برداشت و شماره ای را گرفت که تعداد اندکی از آن خبر داشتند. وقتی صدایی آشنا جواب داد، او زمان را با مقدمه چینی هدر نداد. «دقیقا همان چیزی است که از آن می ترسیدم. الیویا را می شناسم... او می خواهد دهان باز کند.»