یک داستان کارآگاهی جذاب و پرظرافت.
حیرت انگیز و مسحورکننده.
دستاوردی خارق العاده.
تنها بعد از آن بود که شک ها به یقین تبدیل شد. او یقین پیدا کرد که دلیجان و مسافرانش همانطور که به نظر می رسیده اند، عینا واقعی بوده اند. ما با نشانه های بیماریمان هم همین کار را می کنیم، آن ها را یا ساده می گیریم یا جدی؛ او در رنج خود می چرخید، از ذهن به جهان بیرون و بازمی گشت حتی به نظرم بیشتر رانده می شد، می توانم اینطور تصور کنم... بیشتر به شکل یک موتوربرقی مغناطیسی در تغییرات دیوانه وار ذهن خود می چرخید.
مردم آنچه را مارتین پمبرتون به عنوان حقیقت محض می گفت، درست نمی فهمیدند. آخر او رمانتیک تر و زجر کشیده تر از آن بود که رک و راست حرفش را بزند. همین باعث می شد زن ها شیفته اش شوند چون خیال می کردند یک جورهایی شاعر است و حال آن که اگر می شد او را کاره ای دانست، فقط منتقد بود، منتقد زندگی و زمانه. همین شد که وقتی این جا و آن جا زیرلبی گفت که پدرش هنوز زنده است، ماها که حرف هایش را شنیدیم و پدرش را به یاد داشتیم این طور برداشت کردیم که کلا دارد درباره ی سلطه ی ماندگار شر و تبهکاری حرف می زند.
می دیدم هنوز آرزوی موافقت و جواب مثبت او را دارم. او درون من زندگی می کند... و در این باره از من کاری ساخته نیست. به نظرم عشق همین است.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
ای. ال. دکتروف، نویسنده ی دوازده رمان، سه مجموعه ی داستان کوتاه و یک نمایشنامه در کنار مقالات و نقدهایی درباره ی ادبیات و سیاست است و به خاطر اصالت، مهارت و بی پروایی تخیلش به شدت ستوده شده است.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
دکتروف رمانی خلق می کند که با وجود دارا بودن عناصر پست مدرنی، خوش خوان، جذاب و روان است. در این اثر از ابهام نویسی و یا پیچیده گویی خبری نیست.