«اگر پیچ و خم های رودخانه ی قره قاج، آنجا که به نخلستان «مکو»می رسد آن همه دل انگیز نبود؛ اگر بیشه ها و دشت های پیرامونش آن همه درّاج و آهو نداشت؛ اگر پر و بال دراج هایش آن همه رنگین و چشم آهوهایش آن همه سیاه نبود، روز و روزگار من غیر از این بود! اگر این اگرها نبود، من آدمی دیگر و در عالمی دیگر بودم! گوشه ای از سرگذشتم را بشنوید. می کوشم سال و ماهی دراز را لای عباراتی کوتاه بپیچم: در ایل بودم. از غوغای شهرها گریخته به دامن کوه و بیابان آویخته بودم، ولی بیش از پنج سال، تاب و طاقت اقامت در بهشت را نداشتم. باز هوای سفر به سرم زد و فرار را بر قرار اختیار کردم. زندگی من مجموعه ای از این فرارها و قرارهاست. من از فرارهایم خشنودترم و بر این باورم که گهگاه فرار بیش از قرار، دلیری و شهامت می خواهد. هنگامی که ستم ها چنگ و دندان نشان می دهند و توان رویارویی نیست، راهی جز این نمی ماند. دروازه های شهرها بر رویم بسته بود. از زندگی در شهرهای ایران خاطره های تلخ داشتم. به خیال فرنگ افتادم. اروپا و آمریکا چشمک می زدند. چادر اقامتگاهم پر از کتاب بود. کتاب هایم خاموش نبودند. وسوسه می کردند. قصدم این بود که مانند بسیاری از فراری ها و ایران گریزها بروم و بمانم و بقیه ی عمر را در گوشه های دنج دنیا به سر برم. شرقی ساده لوحی بودم. خوشبختی را در غرب فریبنده جست و جو می کردم.»
نازله استاد بهمن بیگی
به نظر شما آیامتن زیر بریده ای ازین کتاب است؟ 🔆 صدام ایرانی ✍️ بمباران هوایی مردم در زمان محمدرضا شاه نیز ادامه پیدا کرد و در سال 1342 در نبرد گجستان، عشایر بویراحمد به خاک و خون کشیده شدند. در این حمله هوایی به گفته محمد بهمن بیگی، حتی به چادر سفید مدارس هم رحم نشده بود. 📚اگر قره قاج نبود، محمد بهمن بیگی، ص15 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری
آخی نازنین قشقایی