1. خانه
  2. /
  3. کتاب تقاطع های تنهایی

کتاب تقاطع های تنهایی

3.3 از 1 رأی

کتاب تقاطع های تنهایی

دنباله کتاب «آلیو کیتریج»
Olive, Again
ناموجود
88000
معرفی کتاب تقاطع های تنهایی
کتاب «تقاطع های تنهایی» رمانی نوشته ی «الیزابت استروت» است که اولین بار در سال 2019 به انتشار رسید. این رمان که در یک شهر ساحلی کوچک به نام «کراسبی» در ایالت «مین» می گذرد، مانند کتاب قبلی، در قالب سیزده داستان به هم مرتبط روایت می شود. داستان نخست، درست پس از پایان رمان قبلی آغاز می شود و مردی 74 ساله به نام «جک کنیسن» را به تصویر می کشد که به «آلیو» 73 ساله علاقه مند است. «آلیو» چند سال بعد، وقتی در یک آسایشگاه سالمندان زندگی می کند، دوستی تأثیرگذار و پراحساسی را با یکی از ساکنین آسایشگاه یعنی «ایزابل» شکل می دهد. داستان های «استروت» در کنار یکدیگر، رمانی منسجم را به وجود می آورند که با شوخ طبعی، عطوفت و البته جزئیات گهگاه خجالت آور، به مفاهیم مهمی همچون سالخوردگی، فقدان، تنهایی و عشق می پردازد. «استروت» یک بار دیگر از لحظات عادی در زندگی آدم های عادی استفاده می کند تا به شکلی هنرمندانه و به یاد ماندنی، قدرت روح انسان در مقابله با سختی های سرنوشت را به تصویر بکشد.
درباره الیزابت استروت
درباره الیزابت استروت
الیزابت استروت، زاده ی 6 ژانویه ی 1956، رمان نویس، استاد دانشگاه و نویسنده ی داستان های کوتاه اهل آمریکا است. او در محله ای کوچک در ایالت مین رشد کرد. پدر الیزابت، استاد دانشگاه و مادرش، معلم مدرسه ای در نزدیکی محل اقامتشان بود. او پس از فارغ التحصیلی از کالج بیتس، یک سال را در آکسفورد گذراند و پس از آن به دانشکده ی حقوق رفت. استروت در سال 1982 از دانشگاه حقوق سیراکوس در نیویورک فارغ التحصیل شد. در همان سال، اولین داستان او در مجله ی نیولتر به چاپ رسید.
ویژگی های کتاب تقاطع های تنهایی
  • از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز
نکوداشت های کتاب تقاطع های تنهایی

شگفت انگیز درست به میزان اثر نخست.

NPR

کتابی درخشان و تکان دهنده.

Wall Street Journal

دستاوردی خیره کننده.

Boston Globe
قسمت هایی از کتاب تقاطع های تنهایی

ترجیح می داد این فاصله را برود تا این که در فروشگاه بقالی محله ی خودشان در «کرازبی» ایالت «مین»، با «آلیو کیتریج» رو به رو شود؛ یا حتی با آن زن دیگر که دو بار در فروشگاه دیده بود و همچنان با بطری نوشیدنی در دستش منتظر ایستاده بود تا او درباره ی وضع هوا صحبت کند. وضع هوا!

تابستان، چترش را کاملا باز کرده بود و اگرچه هوا در نیمه ی ماه ژوئن هنوز خنک بود، اما آسمان صاف و آبی بود و مرغ های دریایی بر فراز اسکله ها پرواز می کردند. مردم بر روی مسیرهای پیاده رو قدم می زدند، بسیاری از آن ها جوان بودند و بچه یا کالسکه به همراه داشتند؛ و به نظر می رسید که همه با یکدیگر صحبت می کنند.

چقدر این کار را بدیهی و ساده می گرفتند؛ این که با هم باشند، با هم صحبت کنند! به نظر نمی رسید هیچکس حتی یک نگاه کوچک به او بیندازد و او متوجه چیزی شد که از قبل می دانست، فقط این که حالا به صورت دیگری به ذهنش رسید: او فقط یک پیرمرد با شکم بزرگ و افتاده بود که ارزش توجه کسی را نداشت.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب تقاطع های تنهایی" ثبت می‌کند