پدینگتن، چندین نسل از مخاطبین را به وجد آورده است.
یک داستان کلاسیک زیبا.
بامزه و عجیب، کتابی بسیار لذت بخش.
چیزهای مختلف همیشه برای من اتفاق می افتند. من، چنین خرسی هستم.
آقا و خانم براون اولین بار پدینگتون را روی سکوی یک ایستگاه راه آهن دیدند. در واقع اصلا همین شد که این خرس چنین اسم عجیب وغریبی پیدا کرد، چون پدینگتون اسم آن ایستگاه بود. آن ها به ایستگاه رفته بودند تا از دخترشان، جودی، استقبال کنند که داشت برای تعطیلات از مدرسه به خانه برمی گشت. یک روز گرم تابستانی بود و ایستگاه پر بود از آدم هایی که می خواستند بروند لب ساحل. قطارها سوت می کشیدند، تاکسی ها بوق می زدند، باربرها با عجله این ور و آن ور می رفتند و سر هم داد و هوار می کردند، و کلا سروصدا آن قدر زیاد بود که آقای براون، که زودتر خرس را دیده بود، مجبور شد چندین بار به همسرش بگوید تا او متوجه شود.
خانم براون دست همسرش را با نگاه دنبال کرد و به زحمت جسم پشمالوی کوچکی را در سایه ی دیوار تشخیص داد. به نظر می رسید روی یک جور چمدان نشسته و از گردنش هم برچسبی آویزان است که چیزی روی آن نوشته. چمدان کهنه و درب وداغان بود و یک طرفش با حروف بزرگ نوشته بود: به کابین برود. خانم براون خودش را به همسرش چسباند و با هیجان گفت: وای هنری، راست می گفتی. واقعا خرس است!
در این مطلب می خواهیم درباره ی چگونگی به تصویر کشیدن «شخصیت های کودک» در داستان ها صحبت کنیم و درک بهتری را از ویژگی های آن ها به دست آوریم.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
به نظر من پدینگتون کتابیه که هیچ رده سنی و زمانیه خاصی نداره و در هر دوره ای از کودک تا بزرگسال گرفته میتونن با خوندن ماجراهاش کلی چیز یاد بگیرن و همزمان از خنده روده بر بشن,این مجموعه کتاب توسط "مایکل باند" در 13 جلد دربارهی پدینگتون نوشته شده و به سی زبان زندهی دنیا ترجمه شده است. خود باند میگوید: هر بار که میشنود پدینگتون به زبان جدیدی ترجمه شده تعجب میکند، چون تصورش این بوده که پدینگتون کاملا انگلیسی است، «اما انگار اتفاقهای پدینگتونی در همه جای دنیا رخ میدهد.» این کتاب ماجرای خرسی است که از آمریکای جنوبی و از قلب پرو، قاچاقی به لندن آمده است. زمانی که خانم و آقای براون به ایستگاه رفتهاند تا از دخترشان جولیا استقبال کنند، او را در ایستگاه پدینگتون میبینند با برچسبی به دور گردنش که روی آن نوشته شده بود: «لطفا از این خرس مراقبت کنید. متشکرم.» ولی کسی به خرس کوچک توجهی نمیکنه و همه به سرعت از کنارش رد میشن و اونو نمیبینن , اما خانواده براون تصمیم میگیرن که برای این خرس که تنها در مترو ایستاده بود سرپرست خوبی پیدا کنند برای همین با اصرار خانم براون اون رو با خودشون به خونه میبرند و چون در ایستگاهی به اسم پدینگتون پیدایش کرده بودند، نامش را هم پدینگتون میگذارند. در یاداشتی در پایان کتاب , نویسنده درمورد چگونه خلق شدن داستانهای این خرس دوست داشتنی توضیح میده «حدود شصت سال پیش، در شب کریسمس، یکی از فیلمبردارهای شبکه بی بی سی به نام مایکل باند در شب کریسمس خرسی عروسکی خرید تا به همسرش هدیه بدهد. در آن زمان آنها نزدیک ایستگاه متروی پدینگتون در لندن زندگی میکردند و برای همین اسمش را پدینگتون گزاشتند . البته در ابتدا. نویسنده به طور اتفاقی داستانی درباره این خرس عروسکی مینویسه و قصد ادامشو نداشته ولی وقتی با استقبال مردم از کتاب روبه رو میشه اونو تبدیل به مجموعه میکنه,,,,, ولی متاسفانه در کشور ما خیلی به این کتاب توجهی نشده و فقط 3 جلد از این مجموعه زیبا به رشته تحریر درومده,😢💔 #معرفی_کتاب_با_ایران_کتاب