کاش می شد همیشه همدیگر را می شناختیم ، تو پیرتر می شوی ، ما دیگر چندان وقتی نداریم . نگاهم که می کنی ، لبخند خواهی زد، امکان ندارد طور دیگری باشد .
استلا میگوید نه. حس میکند زانو هایش می لرزند، تعجب میکندکه چقدر سریع این اتفاق میافتد. واقعا دوباره لرزش گرفته؟ لرزش گرفته، واقعیت دارد.
جیسون به او اعتماد ندارد. زن چیزی مثل جریان برق بین خودش و مرد حس میکند. تعجب آور اینکه آن چیز مال قبل ها ست،مال ماه های نخست ترس و عدم اطمینان، تردید به احساسات دیگری، به احساسات خود.
زود رنج هم هست. حساس. تحصیل کرده، زمانی برای خودش هدفی داشته. اگر دنبالت افتاده حتما حالش خوب نیست...اگر تا حالا با اون صحبت نکردی، شاید بدنباشه که بکنی. بهش بگو، باهاش حرف بزن.
آیا جیسون در حال زدن ضربه ها به استلا فکر می کرده. می تواند جیسون را ببیند که روی میستر پفیستر خم شده، یک عاشق، استلا دوست ندارد این تصویر را ببیند، اما می بیند. فکر میکند که آن سه اسم روی صندوق نامه ها را با تربانتین پاک کند. میگذارد اسم ها بمانند.