طرفداران «استیل» از طوفان آتشین عواطف در این کتاب لذت خواهند برد.
«استیل» یکی از بهترین ها است!
داستانی قدرتمند و آموزنده.
آن روز، از روزهای سرد و گرفته «ساوانا» بود و نسیم نسبتا تندی از سوی اقیانوس می وزید. برگ ها در «فورسایت پارک» روی زمین ریخته بود. چند زوج دست در دست قدم می زدند و تعدادی زن نیز آخرین سیگارشان را حین صحبت و قبل از بازگشت به کار می کشیدند.
در کلاس چهارم، سخنرانی درباره آزمون ورودی دانشگاه بود که هفته دیگر پیش از مراسم روز شکرگزاری برگزار می شد و در حالی که آن ها به سخنرانی گوش می دادند، خیلی دورتر در شهر «دالاس»، تیری شلیک شد. مردی سرشناس که اتومبیل تشریفاتی اش اسکورت می شد، روی دست همسرش که در کنار او بود، افتاد.
هنوز کسی نفهمیده بود چه اتفاقی افتاده و سخنران همچنان درباره آزمون ورودی دانشگاه سخن می گفت. «پکستن اندروز» با خواب آلودگی ناشی از بی حوصلگی خود در ستیز بود، در آن اتاق بی تحرک ناگهان احساس کرد که حتی برای لحظه ای دیگر نمی تواند چشم هایش را باز نگه دارد.
هیچ اطلاعاتی از جنگ آمریکا و ویتنام نداشتم. این کتاب اطلاعات خوبی بهم داد. انگار خودم تو ویتنام بودم و جنایت بشری رو شاهد بودم. حتما بخونید