اتومبیل سرویس مدرسه، دختربچه ها را سوار می کند. راننده پس از سوار شدن بچه ها پیاده می شود دور اطراف را نگاه می کند، سپس خم می شود از دختر بچه ای سوال می پرسد.
راننده: مارال، پس حنانه کو خاله؟
دختربچه: نمیدونم خاله از در اومدیم بیرون ندیدمش.
راننده، نگران دور و اطراف را چرخ می زند. همه ی بچه ها از جلوی مدرسه رفته اند، تقریبا همه جا خلوت شده، زن داخل مدرسه می شود، هیچ دختربچه ای داخل حیاط دیده نمی شود.
کتاب راه برفی