کتاب نقشه و قلمرو

La carte et le territoire
کد کتاب : 71803
مترجم :
شابک : 978-600-490-236-6
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 376
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نقشه و قلمرو
The Map and the Territory
کد کتاب : 53371
مترجم :
شابک : 978-6003266148
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 346
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب نقشه و قلمرو اثر میشل ولبک

«میشل ولبک» نام آشنای دو دهه‌ی اخیر ادبیات فرانسه، با شهرتی که هر روز عالم‌گیرتر می‌شود، بی وقفه درحال نوشتن است. وارث اصیل مارکی دوساد، ژرژ باتای و موریس بلانشو که امروز به شکل عجیبی تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان فرانسه شده‌است. برای بنده‌ی جایزه‌ی گنکور که همواره تحسین منتقدان ادبی سرتاسر جهان را همر اه خود داشته، این حجم از استقبال مردمی چیز عجیبی‌ست. «نقشه و قلمرو» همان رمانی‌ست که شاید بتوان آن را آغازگر شهرت و محبوبیت زایدالوصف ولبک دانست. رمانی که در سال 2010 منتشر شد و با جایزه‌ی گنکوری که نصیبش شد، ولبک را در مقام نویسنده‌ای صاحب سبک تثبیت کرد. در تمام ده سال گذشته تا به امروز، هرچه ولبک نوشته رنگ و بویی از درونمایه و آشکارگی مضمونی و سبکی «نقشه و قلمرو» را در خود داشته است. همان برانگیختگی اروتیک، خشونت، تضاد و تصادم طبقاتی و فوران احساسات جنون‌آمیز و البته پرده‌دری در تمام شئون! کتاب «نقشه و قلمرو» با داستانی سرشار از شوخی و هجو پیرامون زندگی هنرمندی بورژوا، در حمله به سبک زندگی شخصیت‌هایش و منش رفتاری‌شان هیچ ابایی ندارد. رمان «نقشه و قلمرو» ولبک، آغازگر راهی‎‌ست که امروز در «سروتونین» واپسین رمان منتشرشده‌اش، می‌توان رویت کرد؛ زوال جامعه و فروپاشی قریب‌الوقوع همه‌ی ساختارها.

کتاب نقشه و قلمرو


ویژگی های کتاب نقشه و قلمرو

برنده ی جایزه ی گنکور 2010

میشل ولبک
میشل وِلبک با نام اصلی میشل توما، نویسنده معاصر فرانسوی متولد 1956 است. او در سال 2010 برنده جایزه ادبی معتبر گنکور شد. بسیاری او را مهم‌ترین نویسنده نسل جدید فرانسه می‌دانند. این نویسنده فرانسوی به خاطر طنز نیشدار و رندانه خود به شهرت رسیده‌است.
قسمت هایی از کتاب نقشه و قلمرو (لذت متن)
پذیرشگر ماشین های فرناند گارسین با کمی خودستایی گفت: "ما فقط در مناطق کاملا امن فعالیت می کنیم قربان." ژد از اینکه می خواست کریسمس خود را در چنین مکان نامناسبی بگذراند احساس گناه بیشتری می کرد، و مثل هر سال از دست پدرش که اصرار به ماندن در خانه ی بورژوازی اش داشت عصبانی بود. خانه ای که در میان یک پارک بزرگ قرار داشت و جنبش های مردمی به تدریج به قلب آن نفوذ کرده بودند که منطقه را خطرناک تر هم می کرد، و اخیرا نیز تحت کنترل کامل باند جنایتکاران قرار گرفته بود. در ابتدا دیوار های اطراف خانه باید مسلح به یک حصار الکتریکی می شدند و بعد یک سیستم دوربین مدار بسته که به ایستگاه پلیس وصل بود کار گذاشته می شد، همه ی این ها به این خاطر بود که پدرش بتواند در خانه ی 12 اتاقه اش که هیچ جوره گرم نمی شد و هیچکس جز ژد در شب کریسمس به آن رفت و آمد نداشت، پرسه بزند. تمام مغازه های اطراف خیلی وقت بود که بسته بودند و قدم زدن در خیابان ها غیر ممکن بود زیرا حتی حملاتی که به ماشین های متوقف پشت چراغ قرمز می شد نیز شنیده نمی شدند. شورای لوقانسی یک نگهبان در ماشین برای اون تعیین کرده بود- یک زن بدخلق و زمخت سنگالی به اسم چاقالو که از همان اول هم از پدر ژد خوشش نیامده بود و از عوض کردن ورق ها بیشتر از یک بار درماه سر باز می زد و به احتمال زیاد هم از کمک هزینه های خرید مقداری پول کش می رفت. اینطور که به نظر می رسید، دمای اتاق یواش یواش بالا می رفت. ژد از نقاشی نیمه کاره اش عکسی گرفت که حداقل چیزی برای نشان دادن به پدرش داشته باشد. شلوار و پیراهنش را درآورد و چهارزانو روی تشک باریک روی زمین که به عنوان تخت از آن استفاده می کرد نشست. به تدریج، ریتم نفس هایش را آرام تر کرد. او امواجی را که به نرمی و آرامی در یک تاریک و روشن مات حرکت می کردند تجسم کرد. او سعی کرد که ذهنش را به مکانی آرام هدایت کند و خود را در بهترین حالت برای رویارویی با پدرش در شب کریسمس آماده کند. این آماده سازی ذهنی نتیجه داد، و بعد از ظهر فردا گویی یک منطقه زمانی بی طرف و حتی نیمه جادویی بود؛ او چیز دیگری نمی خواست.