خوفناک اما زیبا، زندگی در پیش رو در زمره ی بهترین ها در همه ی اعصار قرار می گیرد.
کتابی غیرمعمول، خنده آور و تکان دهنده.
رمانی زیبا و بسیار عمیق.
فکر میکنم این گناهکارانند که راحت میخوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس، بیگناهان نمیتوانند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند.
تف به هرچی هروئینی است. بچه هایی که هروئین می زنند به خوشبختی همیشگی عادت می کنند. کارشان تمام است. چون خوشبختی وقتی حس می شود که کم بودنش را حس کنیم. آن هایی که از این چیزها به خودشان تزریق می کنند، حتما در جستجوی خوشبختی هستند و فقط احمق ترین احمق ها برای پیدا کردن آن، چنین راهی را انتخاب می کنند. من هرگز گرتی نشدم. چند بار با دوستانم ماری جوانا کشیدم. آن هم برای اینکه باهاشان همراهی کرده باشم. به هر حال، ده سالگی سنی است که آدم خیلی چیزها را از بزرگترها یاد می گیرد. اما من میل چندانی به خوشحالی نداشتم. زندگی را ترجیح می دادم.
از صاحب مغازۀ سگ فروشی، اجازه خواستم که سگ کوچولوی خاکستری موفرفری اش را ناز کنم. سگ را به من داد. سگ را گرفتم، نازش کردم و مثل برق زدم به چاک. اگر چیزی را خوب بلد باشم، همین دویدن است. بدون دویدن، در زندگی هیچ کاری نمی شود کرد.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
«جایزه ی گنکور» به عنوان یکی از مهم ترین و معتبرترین جوایز ادبی فرانسه، دروازه ای است که تنها نویسندگان پیروز از آن گذشته اند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
کتاب خوبی بود جالب وخوب ولی نه درحدی که ازش تعریف میشه
یک کتاب فوقالعاده عالی و بسیار تاثیر گذار. ترجمه خانم لیلی گلستان خیلی عالی بود.این کتاب جزو ده کتاب مورد علاقه منه
خیلی خیلی خیلی دوست داشتنی و زیبا:) واقعا لذت بردم از خوندنش. روایت زندگی یک هرزهی پیر و محمد کوچولو...
ترجمه خانم گلستان یکی از بهترین ترجمه هایی بود که خوندم ،باید واسه این ترجمه کلاس گذاشت ،یه لول از همه مترجمها بالاتر بود.کتاب هم تو دستشویی میبردم که منو از متن جدا نکنه🙂
بسیار به دلم نشست
زندگی در پیشرو، داستان زندگی پسری چهاردهساله است به نام «محمد» که مومو خوانده میشود. مادر مومو فاحشه بوده، و فاحشهها در فرانسه حق پرورش فرزند خویش را ندارند، مومو نزد «مادام رُزا» زندگی میکند. مادام رزا، پیرزن یهودی لهستانیالاصلیست که خود در جوانی فاحشه بوده است. در سالهای جنگ جهانی دوم در «آشویتس» اردوگاه نازیها اسیر بوده پس از جنگ در فرانسه اقامت میگُزیند و حالا به وقتِ پیری، در ازای دریافتِ ماهانهای اندک از چند بچهی مادر ج... نگهداری میکند. داستان از زبان مومو روایت میشود، خواننده از نگاه او با محلههای فقیر و خارجینشینِ پاریس آشنا میشود. مومو روایتگرِ درد و رنج و خشونتِ حاکم بر انسانهاست. او بچهایست که همچون دیگران در این محله، بار غیرقابلِ تحملِ هستی را بر دوش میکشد، اما دنیا را به سان آنها نمیبیند. زندگی برایش سئوال است، میخواهد همهچیز را بداند. عشقِ بزرگش دانستن است و همین ذهن کنجکاو است، راوی درون و بیرون.
تا اواسط داستان زیاد تحت تاثیر قرار نگرفتم اما از اواسط داستان به بعد شیوهی توصیف نویسنده از ساز و کار دنیا برام تکان دهنده بود.
عالی و تا حدی غم انگیز، یه وجه از انسان و جامعه رو به تصویر کشیده که خیلیها شاید تا حالا حتی بهش فکر نکرده باشن، قهرمان داستان کودکی به اسم مومو هست که سعی میکنه با شرایط موجود خودش رو وفق بده
بسیار دلپذیر و خواندنی، ممنون از خانم لیلی گلستان به خاطر ترجمه روان و دلنشین
قشنگ بود
کتاب بسیار خواندنی
از روی این کتاب فیلمی با بازی سوفیا لورن ساخته شده است
داستان این کتاب مربوط به زنانی هست که روسپی هستند و این طریق امرار معاش میکنند. داستان از زبان کودکی که در این محیط رشد میکند نقل میشود که سادگی روایت از زبان یک کودک داستان را بسیار پرکشش و جذاب ساخته.
زندگی در پیش رو درباره کودکی است که با یک روسپی زندگی میکند. مشکلات و ماجراهایی که در طی داستان برای این کودک اتفاق میفتد و نگاه او به زندگی که همراه با چاشنی طنز است کتاب را بسیار خواندنی کرده است.
رمان زندگی در پیش رو مفاهیم جالبی را دنبال میکند و محور اصلی آن دربارهی قشری در حاشیه یعنی فاحشهها و افراد مرتبط با آنها است. همچنین کتاب درباره عاقبتی که در انتظار فاحاشهها و افرادی که به وجود میآورند است. اینکه چه سرانجامی خواهند داشت.
بخشی از کتاب: اوایل نمیدانستم که مادر ندارم، حتی نمیدانستم که آدم باید مادر داشته باشد. رزا خانم خوش نداشت در این مورد حرفی بزند چون نمیخواست من زیاد به این چیزها فکر کنم. نمیدانم چرا به دنیا آمدم و واقعا چه اتفاقی افتاده. دوستم لوماهوت که خیلی از من بزرگتر است، گفت: این وضع، نتیجه بدیِ شرایطِ بهداشتی است. او در کازبای الجزیره متولد شده... وقتی به دنیا آمده، هنوز در آن جا بهداشت وجود نداشته، چون نه وسیله شستن بوده و نه آبِ آشامیدنی و نه هیچ چیز دیگر...
در زندگی در پیش رو شخصیت هایی با دینها و فرهنگهای مختلف روایت میشوند که مسالمت آمیز در کنار هم زندگی میکنند.روایت از زبان مومو 14 ساله و زبان طنزگونه او،کتاب را خواندنی کرده.در کنار تلخیها و سختی هایی که در این رمان نشان داده میشه، مومو مثال خوبی از افرادی است که سعی در کنار آمدن با این سختیها و ساختن خوشیهای کوچک با دوستی با همسایگانی چون آقای هامیل و موسی هست.کتابی که پیام آن خوش بینی و تساهل در برابر سختیهای زندگی در پیش رو هست!ترجمه خوب لیلی گلستان هم لذت خواندن کتاب را دو چندان کرده.
فوق العاده بود