کتاب زمستان بی بهار

Springless winter
کد کتاب : 7328
شابک : 9789643511135
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 767
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2002
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب زمستان بی بهار اثر ابراهیم یونسی

کتاب « زمستان بی بهار» نوشته ابراهیم یونسی توسط انتشارات نگاه منتشر شده است.
یونسی در این کتاب همان تماشاچی دانا و آگاهی است که صورتی دوگانه پیدا کرده است، او در حین این که داستان و وقایع زندگی خودش را بازگو می‌کند، کمی هم دورتر ایستاده و شاهد جریان زندگی در جهان اطرافش است. این کتاب با تولد این نویسنده آغاز می‌شود و با رهایی‌اش از زندان به پایان می‌رسد. او در زندگی خود بهاری نمی‌بیند. سودای آزادی و آزادگی زودتر از چیزی که فکرش را بکند، نابود می‌شود و بهای این آزادی‌خواهی هشت سال زندان است. هشت سال از گران‌بهاترین سال‌های مردی که فکرهای بزرگی داشت و کارهای بزرگ‌تری می‌کرد. تنها جوانه‌های بهار کم‌رمق زندگی او، خانواده‌اش هستند. کسانی که از ازل تا ابد با او بوده و خواهند بود. و اینجاست که در پایان کتاب اعتراف می‌کند که «تنها کسانی که انتظارمان را می‌کشند، افراد خانواده‌اند...».

مسیر رشد فکری و شخصیتی نویسنده را به خوبی می‌توان در این کتاب دنبال کرد. واقعیت‌های رویانمایی که تا دیروز شالوده‌ی زندگی‌اش را می‌ساخت، یکی یکی روی سرش هوار می‌شود و تازه می‌بیند که دنیا آن‌قدرها هم جای قشنگی برای زندگی کردن و عشق ورزیدن نیست. «پس از پایان جنگ جهانی دوم از فرانسه برای معالجه به آلمان می‌رفتم، و چه خوشحال بودم که به آلمان می‌رفتم: ما آریایی، آن‌ها آریایی. برادری بودم که به خانه‌ی برادر می‌رفتم. غمی نداشتم» در کمتر از چند دقیقه تبدیل می‌شود به «فهمید که عربم» و تنها حسرتی باقی می‌ماند از این که چرا انگلیسی نمی‌داند تا خودش را کامل و روشن معرفی کند. زمستان بی‌بهار یکی از آثار تحسین شده در ادبیات معاصر ایران است.

کتاب زمستان بی بهار

ابراهیم یونسی
ابراهیم یونسی بانه (خرداد ۱۳۰۵ بانه — ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ تهران)، از نویسندگان و مترجمان ایرانی بود.وی نخستین استاندار کردستان ایران، پس از انقلاب ۵۷ و در دولت مهدی بازرگان بود. ابراهیم یونسی (زاده شهر بانه) که از افسران بازمانده شبکه نظامی حزب توده ایران در سالهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد است و پس از کودتا نیز سالها در زندان کودتا ماند، پس از کودتا محکوم به اعدام شده بود و تنها به دلیل آنکه یک پای خود را در ارتش از دست داده بود یک درجه تخفیف گرفت و به حبس ابد محکوم شد. وی ۸۰ کتاب از زبان انگلیس...
قسمت هایی از کتاب زمستان بی بهار (لذت متن)
مادرم جیغ می کشد، مادربزرگ دستپاچه است… بیست و هفت رمضان است. خاله رابعه هنّ و هن کنان رسیده است، ماتش برده است… مادرم جیغ می زند و من بی تابم و درجا وول می خورم. بیست و هفت رمضان است، سال هزار و… بقیه اش را نمی دانم… آنها هم نمی دانند. مادربزرگ فقط می گوید بیست و هفت رمضان و همیشه هم با تعجب که با این حال چرا این همه نااهل! بیست و هفت رمضان سال هزار و… روز تولد من است…

کفش هایم پاره شده بود، هرچند احتیاجی به کفش هم نداشتم. ولی همین را بهانه کردم برای متحقق کردن آرزوی بابا بزرگ قلم و دوات و دفترم را آوردم و در ایوان چارچنگولی بر روی دفتر مشقم خم شدم و پس از این که دست ها و لب و دهن و صورتم را حسابی مرکبی کردم نامه زیر را خطاب به بابا نوشتم: پدر ازی زم. از دوری شما ناراحت ایم. چرا به شهر نمی آی. من کفش ندارم. بابا کفش خرید. بابا بزرگ سلام دارد. مادربزرگ سلام دارد به ماسومه خانم. قربانت ابراهیم.

باد سردی می وزد، گویا اوایل پائیز است پائیز سال هزار و… مابقی را نمی دانیم، نه من هیچ کس… چرا، چرا چیزهایی می دانیم: سالی که بز سیاه مادربزرگ دوقلو زایید، هفت هشت سالی پیش از آمدن شاه نظرخان، و همان سال که عید قربان وکیل رمضانعلی خان با شوشکه سرجوخه برجعلی خان را کور کرد، و یاور اسدالله خان وکیل رمضانعلی خان را خواباند و تخته شلاق کرد، و هزار ضربه شلاق زد، و مردکه خیلی قبراق از روی تخته شلاق پائین آمد، و به یاور اسدالله خان سلام نظامی داد… انگار نه انگار، هرچند آنطور که می گفتند از مردی افتاد.