کتاب چاخان

Humorous stories
  • 15 % تخفیف
    165,000 | 140,250 تومان
  • موجود
  • انتشارات: نگاه نگاه
    نویسنده:
کد کتاب : 12157
مترجم :
شابک : 9786003764088
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 252
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2000
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب چاخان اثر عزیز نسین

عزیز نسین نویسنده ی طنزنویس ترکیه در کتاب چاخان موضوع دروغ گویی و چاخان و تاثیرات آن را دستمایه ی کار خود کرده است و از آن داستانی جذاب و طنزآمیز خلق کرده است. چاخان مانند سایر آثار نسین انتقاد از جامعه و مردم است. داستان کتاب چاخان حول یک فرد می گردد که افراد دیگر درباره ی او حرف می زنند و هر کس او را به گونه ای توصیف می کند. این فرد زبوک زاده نام دارد و آنطور که مشخص است آدم چاخانی است! نسین در این کتاب به به زبوک زاده و زبوک زاده های دیگر می پردازد و معتقد است که خود مردم هستند که امثال این افراد را در جامعه پرورش می دهند. این کتاب از چند فصل تشکیل شده که هر کدام نامی دارند و با در کنار هم قرار گرفتن آنها داستان کامل می شود: «سگک میخوابه سایه ی دیوار، خیال میکنه مرد هنرمندیه!!»، «قصبه که خاک مرده رویش پاشیده اند!..»، «سلام علیکم جناب آقای فرماندار!»، «نخست وزیر دعوتش کرده!..»، «اگر وکیل بشه...»، «سه جوانمرد به راه افتادند...»، «هدیه ای که از جای بزرگی آمده!..»، «سه تا خوشگل یکی از از یکی زیباتر»، «هیئت دولت میهمان زبوک زاده است» و «شهردارش کنید راحت بشیم!».

از عزیز نسین به فارسی کتاب های دیگری نیز مانند زنده باد قانون و داستان های دیگر ، مگه تو مملکت شما خر نیس؟ ، حیوان را دست کم نگیر، بیهوده می بارد این باران نیز ترجمه شده است.

کتاب چاخان

عزیز نسین
مَحمَت نُصرَت معروف به عَزیز نَسین (۲۰ دسامبر ۱۹۱۵- ۶ ژوئیه ۱۹۹۵) نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه بود.پس از خدمت افسری حرفه‌ای، نسین سردبیری شماری گاهنامه طنز را عهده‌دار شد. دیدگاه‌های سیاسی او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسیاری از آثار نسین به هجو دیوان‌سالاری و نابرابری‌های اقتصادی در جامعهٔ وقت ترکیه اختصاص دارند. آثار او به بیش از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شده‌اند. بسیاری از داستان‌های کوتاه او را ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد به...
قسمت هایی از کتاب چاخان (لذت متن)
به هتل برگشتم تا این نامه را برایت بنویسم.. اما به محض اینکه وارد اتاقم شدم نفسم بند آمد!... نمی دانم برای تمیز کردن اتاقم نفت سیاه زده بودند یا (د.. د.. ت) مصرف کرده بودند! خلاصه هرچه بود به قدری بوی زننده ای داشت که نپرس!.. دیدم اگر خودم را از اتاق بیرون نیندازم خفه می شوم... برای اینکه هوای اتاق عوض شود پنجره های اتاقم را باز کردم و رفتم پایین صاحب هتل گفت: قربان اتاق شما را دادم (د.. د.. ت) پاشیدند!.. دیگه نه ساس پیدا میشه ونه کک!!.. امشب راحت بخوابید خستگی تان رفع می شه!!... خواستم توی سالن بنشینم و برایت نامه بنویسم ولی نور چراغ ها به قدری کم بود که نتوانستم از صاحب هتل پرسیدم: چراغ های شما همیشه این قدر کم نور است؟!..

«سگ میخوابه سایۂ دیوار، خیال میکنه مرد هنرمندیه!!» پستخانه قصبه که توی یک ساختمان خرابه و قدیمی است کنار جاده اصلی قرار دارد... از جلوی این ساختمان یک راه باریک وخاکی به میدان قصبه منتهی می شود. این راه در تابستان خاک آلود در بهار پر از گل و لای و در زمستان تل بزرگی از برف تشکیل می دهد. محوطه جلوی پستخانه، گردشگاه ومحل تفریح جوان های قصبه است.. عصرها دوتا.. دوتا.. سه تا.. سه تا با هم در آنجا قدم می زنند و صحبت کنان انتظار می کشند تا پست از راه برسد.. سرویس پست هر روز ساعت چهار از جاده اصلی می گذرد چند دقیقه ای جلوی عمارت پستخانه توقف می کند.

فردای آن روز مسافر ناشناس نامه ی مفصلی برای دوستش نوشت: دوست عزیز... الان ۱۳۴۲ کیلومتر از تو و از دریا دورم و در نقطه ای که بیش از ۱۲۸۶ متر از سطح دریا ارتفاع دارد نفس می کشم... پس از اینکه دو روز و یک شب با ترن مسافرت کردم و یک نصف روز هم توی سرویس پست سوار شدم به محل کارم که این همه برای رسیدن به آنجا روزشماری می کردم رسیدم...